زندگينامه و خاطراتي از شهيد ابراهيم كاوه
ابراهيم در سريش آباد ديده به جهان گشود، پدرش احمد ومادرش
صفورا نام داشت، تا سوم راهنمايي تحصيل نمود لكن، شور وعشق به جهاد وشهادت اين
نونهال انقلاب اسلامي را راهي جبههها كرد.
در بسيج سپاه قروه ثبت نام كرد، لباس عرفاني بسيج را پوشيد و عازم مناطق عملياتي كردستان شد. ابراهيم پس از سالها حضور در ميدان رزم، در منطقة اسلام دشت، در درگيري با عوامل كوردل استكبار بر اثر اصابت تير به ناحية سينه، به خيل شهيدان پيوست، مدفن اين شهيد عزيز در زادگاهش قرار دارد.
!ابراهيم به ورزش فوتبال علاقمند بود، اماهرگز نتوانست با خيال راحت به ورزش بپردازد، چون به كارهاي خانه مي پرداخت.
!وقتي كه براي اولين بار به مرخصي آمده بود، يك روز به طور ناگهاني ديدم كه آستين پيراهنش خوني شده، ناراحت شدم وگفتم:«ابراهيم جان ! چه اتفاقي برايت افتاده است»؟ در جواب گفت:«چيزي نيست، مادرجان ! زمين خوردهام» بعدها فهميدم كه در جبهه تركش به بازويش اصابت كرده زخمي شده است، اما ابراهيم سعي مي كرد از زخمي شدنش در جبهه چيزي نشنويم تا ناراحت نشويم .
!ابراهيم سه بار به جبهه رفت وهر بار سه يا چهار ماه در جبهه بود وتا مأموريتش تمام نميشد به مرخصي نميآمد.
! همرزم شهيد بازگو كرده است:
سال 1364 در منطقهي مريوان بوديم، قرار شد عملياتي عليه ضدانقلاب انجام شود، ابراهيم كه در منطقة ديگري خدمت مي كرد پس از گرفتن مرخصي، يك شب قبل از عمليات خودش را به ما رساند وگفت ميخواهد در اين عمليات شركت كند، ما هرچه اصرار كرديم كه برگردد قبول نكرد ودر آن منطقه ماند. ابراهيم عليرغم اينكه شوخ طبع بود، آن شب حالت خاصي داشت كمي گرفته به نظر ميرسيد، پرسيدم«چه شده؟ چرا ناراحتي؟» گفت:«اتفاقاً حالم خيلي خوب است».به هر حال، در همان شب، سه گلوله بر سينه ابراهيم نشست ودرحالي كه فرياد الله اكبر سر ميداد، به خيل شهيدان پيوست.
بسمالله الرحمن الرحيم
و لا تقولوا لمن يقتل فيسبيلالله امواًتابل احياء ولكن لاتشعرون
به نام خداوند پاسدار حرمت خون شهيدان
سپاس پروردگاري را كه نعمتهايي را براي ما فراهم كرد، تا در راه تكامل از آن بهرهمند شويم . سپاس خداي را كه نور ايمان در ميان امت حزبالله تابانيد و به وسيلهرهبر عظيمالشان انقلاب حضرتامام خميني، امت مسلمان را تحركي بخشيد و سپس با امدادهاي غيبي، انقلاب اسلامي را ياري كرد. سپاس خداي را كه به من اين شعور و آگاهي را داد تا در مسيرش باشم، پروردگارا ! تو را به آبرومندان درگاهت قسم ميدهم كه خون ناقابل مرا قبول فرماييد و راست قامتجاودانهام سازي . انشاءالله.
اي برادران، اميدوارم كه بعد از شهادتم را هم را ادامه دهيد و تو اي خواهر عزيزم! با حجاب خويش مشت محكمي بر دهان متجاوزين بزن و تو اي مادر گراميم! بعد از شهادت من زينب وار استقامت كن و تو اي پدر گراميم! اميدوارم كه مرا ببخشيد ، چرا كه زحمات زيادي در جهت بزرگ كردن من كشيدي و اميدوارم كه مرا حلال كني.
اين حقير ( ابراهيم كاوه) به تمام همميهنانم سفارش ميكنم كه :قدر اين انقلاب و موهبت الهي را بدانيد و حامي و پشتيبان روحانيت و بالاخص امام بزرگوار و پدر پيرمان باشيد، تا اين اسلام عزيز را گوياترين دينها بكنيم! درآخر اين گفته را قبول كنيد كه: آنها كه رفتند كاري حسيني كردند و آنها كه ماندند كاري زينبي كنندو گرنه يزيديند.