خاطراتي از دانش آموز شهيد ابراهيم كاوه
|
شهيد: ابراهيم كاوه |
تاريخ تولد: 1/6/1347 | |
تاريخ شهادت: 25/4/66 | |
محل شهادت: مريوان |
«شناسنامه را دستكاري كرده بود»1
آن هنگام كه بعثيان كوردل، تجاوز خود را آغاز كردند، ابراهيم چهارده سال بيشتر نداشت، اما شور و سلحشوريش خيلي بالاتر از سن و سالش بود، به دليل صغر سن عليرغم مراجعات مكرر، او را به جبهه اعزام نكردند. پدر بزرگوارشان مرحوم احمد كاوه در اين زمينه ميفرمود: ابراهيم مرتب به بسيج ميرفت تا به جبهه اعزام شود، اما چون سنش كم بود مسئولين نميپذيرفتند، بعد از مدتي گفت: مشكل سن را حل كردهام، اكنون شما بايد با امضا كردن رضايتنامه اجازه بدهيد من بتوانم به جبهه بروم، گفتم: تو هنوز بچهاي و من اين كار را نميكنم، خيلي اصرار كرد اما من قبول نكردم، در نهايت گفت: «پدر عزيزم، امروز كشور اسلامي ما به وجود نيروي رزمنده نياز دارد، اگر اجازه ندهي در قيامت بايد خودت جواب امام و پيامبر را بدهي!» من با شنيدن اين كلام به شدت منقلب شدم و ناخودآگاه رضايتنامة ايشان را امضاء كردم و گفتم: خدايا، من اين فرزندم را هم مانند ساير فرزندانم به تو ميسپارم، رفت و پس از ثبت نام، به جزيرة مجنون اعزام شد. بعدها فهميدم كه ايشان به همراه خواهر زادهاش حميدرضا كه هم سن بودند، شناسنامة خود را دست كاري كردهاند و با تغيير تاريخ تولد، مسئولين بسيج را مجاب كرده بودند كه اعزامشان كنند، شناسنامه هنوز موجود است و تغييرات آن هم كاملاً محرز است.
«نارنجك»1
براي آموزش نظامي به پادگان محمد رسولالله سنندج اعزام شده بود، با تمام وجود مشغول آموختن فنون جنگ بود، در يكي از جلسات آموزشي نارنجك، مربي آنها گفت: هر گاه ضامن نارنجك ناخواسته كشيده شد، يك نفر بايد خود را روي آن بيندازد تا جان بقيه را نجات دهد، چند جلسه بعد يك روز همان مربي در حين آموزش هراسان و سراسيمه، نارنجك را پرتاب كرده، و گفته بود: ضامن آن كشيده شده، ابراهيم با جسارت و شهامت تمام، خودش را روي نارنجك مي اندازد، اما انفجاري رخ نمي دهد، مربي، ابراهيم را از روي زمين بلند مي كند و ميگويد براي امتحان شما برادران نارنجك را پرتاب كردم.
«ده روز فاصله»2
ابراهيم دايي شهيد حميد رضا معظمي بود. ده روز از حميد رضا بزرگتر بود. بينهايت به هم انس و الفت داشتند با هم به آموزش رفتند و با هم به جبهه اعزام گرديدند، مدتها در جبهههاي جنوب و غرب، همراه و همرزم بودند. در سومين اعزام ابراهيم به مريوان رفت و حميدرضا راهي مشهد شهيدان ايران كربلاي شلمچه شد. ابراهيم مدتي در مريوان بود تا آنكه در يكي از روزهاي گرم تيرماه، خلعت شهادت پوشيد. درست ده روز پس از شهادت ابراهيم، حميدرضا نيز به ديار يار سفر كرد؛ آري فاصله تولد و شهادت اين دو يار سفر كرده ده روز بود.