شهيد محراب كردستان
ملا ‌محمد يكه و تنها در برابر همه‌ي آنها ايستاده بود و در حالي كه بسيار قاطع نشان مي‌داد، پاسخ همه‌ي سؤالات آنها را به نحو مطلوبي داد و صحبت‌هاي او همه از روي استدلال و منطق بود و اصلاً عصباني و خشمگين نبود. و لذا باعث تأييد و تشويق ديگر حاضران شد. ...
نويد شاهد كردستان:


نام و نام خانوادگي شهيد: ملا ‌محمد ذبيحي

نام پدر: ملا نجم‌الدين    متولد:  1/7/1324

تاريخ شهادت:  26/10/60

محل شهادت: روستاي بيساران


* مجلس بحث

تابستان سال 1359 بود. روستاي دور افتاده بيساران كه جمعيت زيادي هم در آن زندگي مي‌كردند به محاصره‌ي گروهك‌هاي ضد‌انقلاب درآمده بود. گروهك‌ها چند دسته بودند، آنها با جمهوري اسلامي دشمني مي‌كردند و هر كسي از جمهوري اسلامي طرفداري مي‌كرد مورد كينه و نفرت آنها قرار مي‌گرفت.

وقتي انقلاب پيروز شد مي‌خواستند انقلاب مطابق ميل و خواسته‌ي آنها حركت كند اما وقتي ديدند جمهوري اسلامي با خواسته‌هاي نا بحق آنها موافق نيست شروع به مخالفت كردند. به هر حال چند دسته از ضد‌انقلاب هم به روستاي بيساران آمده بودند و در آنجا براي خود مقر و پايگاه درست كرده بودند.

يادم هست كومله‌ها درمانگاه روستا را به عنوان مقر انتخاب كرده بودند. در نزديكي همان درمانگاه قهوه‌خانه‌اي وجود داشت كه گروهك‌ها آنجا جمع مي‌شدند و با مردم بحث مي‌كردند، و سعي مي‌كردند احكام و موازين اسلام را زير سؤال ببرند و مردم را نسبت به اسلام و انقلاب گمراه كنند.

ملا ‌محمد وقتي كه از اين قضيه با‌ خبر مي‌شود، در بحث قهوه‌خانه شركت مي‌كند و با آنان وارد مجادله مي‌شود. يك روز من هم با او به قهوه‌خانه رفتم، آن روز تعداد 5 نفر از كومله‌ها در قهوه‌خانه بودند. باز هم بحث شروع شد و هر كدام به گونه‌اي بحث مي‌كردند مسائل مختلفي مطرح شد

ملا ‌محمد يكه و تنها در برابر همه‌ي آنها ايستاده بود و در حالي كه بسيار قاطع نشان مي‌داد، پاسخ همه‌ي سؤالات آنها را به نحو مطلوبي داد و صحبت‌هاي او همه از روي استدلال و منطق بود و اصلاً عصباني و خشمگين نبود. و لذا باعث تأييد و تشويق ديگر حاضران شد.

گروهك‌ها كه ديگر چيزي براي گفتن نداشتند عصباني شدند و ملا ‌محمد را با خود به مقر بردند اما ملا ‌محمد از رفتن خودداري كرد و لذا آنان به اسلحه و زور متوسل شدند اما باز هم مقاومت كرد و به طرف ميدان روستا رفت و با صداي بلند اعلام كرد حاضر است در مقابل همه مردم با آنها بحث كند زيرا ايمان دارد «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول‌الله» و از هيچكس ديگر نمي‌هراسد.

* آخرين نماز جمعه

25 دي ماه سال 1360 بود، يادم مي‌آيد آن روز جمعه بود و مردم روستا خود را براي شركت در نماز جمعه آماده مي‌كردند. روستاي بيساران هنوز تحت اشغال و محاصره‌ي ضدانقلاب بود مردم زيادي در مسجد و بيرون مسجد تجمع كرده بودند ملا محمد از تريبون مسجد اعلام كرد كساني كه در بيرون مسجد و در هواي سرد ايستاده‌اند مي‌توانند به محل امامزاده بروند و در آنجا نماز بخوانند امامزاده هم در كنار مسجد بود اما جمعيت باز هم زيادتر شد و لذا ملا محمد دستور داد كه جمعيت مي‌توانند به پشت بام مسجد بروند بنشينند.

چند نفر از كومله‌ها هم در اطراف مسجد پرسه مي‌زند و قصد تهيه گزارش داشتند ملا محمد باز هم با استدلال و منطق از احكام اسلامي و انقلاب دفاع كرد و با صداي بلند خطاب به مردم گفت: آيا اعتقاد و ايمان او را قبول دارند مردم يك پارچه و با صداي بلند او را تأييد كردند ظاهراً كومله‌ها مي‌خواستند او را آن روز به شهادت برسانند اما وقتي حمايت قوي مردم را از او ديدند از اين كار صرف نظر كردند بعد‌ها هم ملا محمد همچنان محكم و قدرتمند در مقابل آنها ايستاد و بدون هيچ ترس و هراسي از تماميت دين و انقلاب دفاع كرد.[1]



1- به نقل از عدنان ذبيحي - خواهرزاده‌ي شهيد -


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده