مروري كوتاه به زندگي نامه و خاطراتي از شهيد فرهنگ كرمي
فرهنگ فرزند حمدالله ومستوره در سريش آباد تولد يافت، تحصيلات عمومي را تا سوم متوسطه طي نمود، در دورة نوجواني پدرش را از دست داد ومتكّفل معيشت مادر وخواهر وبرادرانش گرديد. همزمان با شروع جنگ تحميلي و به منظور لبيك گويي به نداي «هل ِمنْ ناصرٍ ينصرني» امام راحل (ره)به همراه تعدادي از دوستانش در بسيج ثبت نام نمود. ابتدا در مناطق كردستان، بخصوص در موچش حماسه ها آفريد و نهايتاً در عاشوراي سال 59 در جبهة «كنجان چم» ايلام به مقصدش واصل شد و با پوشيدن لباس خونين و با عزت شهادت به ديدار معشوق و محبوبش نايل آمد. مزار مطهر شهيد فرهنگ كرمي در گلزار شهداي شهرش نور افشاني مي كند.
فرهنگ دلسوز وياور مستمندان بود و هميشه به فكر دستگيري از فقرا بود زماني يادم ميآيد يكي از دوستانش ميخواست به خدمت سربازي برود او ازلحاظ مالي كم بضاعت بود به محض اينكه فرهنگ از رفتن او مطلع شد، به نزد او رفت وبا اندك سرمايه اي كه داشت به وي كمك كرد.
مادر دل سوختة فرهنگ خاطرههاي از
خبر شهادت فرزندش دارد:
رفتن فرهنگ به جبهه در روز هفتم محرم بود وشهادت او مصادف با روز عاشوراي حسيني؛ روزي كه جنازة دو تن از همرزمان او را آوردند من هم در تشييع جنازه شركت داشتم، وقتي نگاه پر از سؤال مردم و لحن صحبت آنها را مشاهده كردم، فهميدم فرهنگ شهيد شده است، پس منتظر ورود جنازهاش شدم اما اين انتظار خيلي طولاني شد، درست شصت روز به طول انجاميد. روز شهادت فرهنگ 28 آبان بود .
چند روز قبل از رفتن به جبهه رفت ويك عكس زيبا از خود گرفت، بعد عكس را آورد وبه ما داد وگفت:«مادر! اين عكس را بعد از شهادتم جلو جنازهام بچسبانيد!».
شهيد اخلاق حسنه اي داشت وبا عموم مردم خوشرفتاري ومهرباني ميكرد، او ميگفت:« انسان بايد در مقابل ضعيف خاضع ولي در مقابل افراد مستكبر قاطع باشد.»
به احكام الهي اهميت بسيار ميداد؛ همواره به اطرافيان توصيه ميكرد كه احكام َمحرم و نامحرم را بفهمند و در ارتباط با اشخاص نامحرم دستورهاي اسلام را مراعات بنمايند.
به نماز و قرآن علاقه خاصي داشت گاهي اوقات به هنگام اقامة نماز مستحبي در دستش نوشتهاي بود كه از روي آن قرائت ميكرد.