خاطراتي از سردار شهيد حاج مطلب احمديان
شهید حاج مطلب احمدیان
نويد شاهد كردستان:
پدرم به مدينه رفته بود
هشتم آبان ماه 1392 برای عرض تسلیت به خانواده شهید معظم حاج مطلب احمدیان به روستای کوخان بانه رفتم شهید حاج مطلب احمدیان از فرماندهان دوران دفاع مقدس که فرماندهی گردان را عهده دار بود بیست روز قبل به همراه تنی چند از همرزمانش مظلومانه به شهادت رسیده بود خانواده محترم وقتی که مطلع شدند که ما برای عرض ادب و شرکت در مراسم شهید به روستای آنان رفته ایم ازما به گرمی استقبال کردند فرزند خردسال شهید هم به همراه عمویش به استقبال ما آمده بود مهدی فرزند شهید تنها پنج سال داشت وقتی که ما را دید مثل بزرگترها خود را به ما رساند و درحالی که با ما دست می داد خود را معرفی می کرد و می گفت من پسر حاج مطلب هستم و وقتی من سوال کردم مهدی جان پدرت کجاست او درجوابم گفت پدرم به مدینه رفته است اشک درچشمانم حلقه زد چون او بعد ازگذشت بیست روزازشهادت پدرش همچنان منتظر بازگشت پدرش از مدینه بود غافل از اینکه پدرش دیگر برنمی گردد.
دعا کنید امسال به شهادت برسم
سی
سال تمام درسپاه
خدمت کرده بود
بارها درعملیات های
مختلف تا مرز
شهادت پیش رفته
و افتخارجانبازی در
راه دفاع ازاسلام
راکسب کرده بود روزی
درمیان همرزمان بعنوان
فرمانده گردان سخنرانی
می کرد و
از خاطرات گذشته
اش تعریف می
کرد درآن جلسه چند
بار ازحاضرین خواست
قراراست امسال بازنشسته
شوم و دوست
ندارم بازنشسته شوم،برای
من دعاکنید که
امسال به شهادت
برسم وطولی نکشید
که به شهادت
رسید.
ازخاطرات همرزم شهيد آقاي محمدرسول زاده جانباز دفاع مقدس 8/8/92 شهرستان بانه