درنگي در زندگي سردار شهيد حاج مطلب احمديان
فرزند:.................. عبدالله
ولادت:................ 5/4/1346
شهادت:.............. 18/7/1392
محل شهادت:..... منطقه بانه
نحوه شهادت:..... براثر حمله ضد انقلاب
محل دفن:........... گلزار شهدای بانه
در یکی از روستاهای سردشت به نام بناویله در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود در همان روستا تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سر نهاد در سنین نوجوانی پدرش دارفانی را وداع گفت، مشکلات مالی از یک سو و فوت پدر و فقدان امکانات آموزشی در زادگاهش وی را از ادامه تحصیل بازداشت دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه خانواده به روستای کوخان نقل مکان نمودند، روستای کوخان مابین شهر بانه و سردشت قرار گرفته است سال 1360 در حالی که ستون نظای رزمندگان سپاه اسلام قصد عزیمت به شهر سردشت را داشتند در روستاهای اطراف کوخان و نزدیکی روستای بناویله بزرگ و دار ساوین به دام ضد انقلاب افتادند و خیلی از رزمندگان سپاه در کمال مظلومیت به خاک و خون کشیده شدند حاج مطلب احمدیان در آن روزها نوجوان چهارده ساله بود و برادر بزرگش حاج ابراهیم احمدیان در این باره نقل میکند:
وقتی که ضد انقلاب صحنه درگیری را ترک نمودند حاج مطلب در کمال شجاعت به زخمیها کمک میکرد و با همکاری دیگر جوان منطقه تعداد زیادی از مجروحین را برای مداوا به شهر ربط که در نزدیکی سردشت قرار دارد انتقال دادند با دیدن این صحنه و جنایت ضد انقلاب با نفرت و بیزاری وی از گروهکهای ضد انقلاب و در اعتراض به جنایتکارانی که ادعای خدمت به خلق کُرد را داشتند شهر و دیار خود را ترک نمود و به همراه خانواده به شهر بانه مهاجرت نمودند و با مهاجرت به شهر در دوازدهم آبان ماه سال 1361 در سختترین شرایطی که بر منطقه حاکم بود لباس رزم پوشید و در صف پیشمرگان مسلمان کُرد قرار گرفت و در کنار سایر پپیشمرگان مسلمان کُرد از جمله شهید مطلب حسنی، شهید عبدالله فرجی و دیگر رزمندگان سپاه اسلام با عضویت در گروه ضربت در پاکسازی روستاهای هورازه، دارساوین، زرواوسفلی، یعقوب آباد و سایر مناطق آلوده به حضور نامشروع ضد انقلاب به خوبی درخشید و توان رزمی خود را در کمال شجاعت و رشادت به نمایش گذاشت، وی در عین حال که شجیع و نترس بود و در میادین جنگ عرصه را بر دشمن تنگ میکرد با مردم منطقه در کمال رأفت اسلامی روبرو میشد به گونهای که در قلب مردم منطقه جای پیدا کرده بود و به هر منطقهای که میرفت پس از گذشت مدت کوتاهی از حضورش مردم شیفته اخلاق اسلامیاش میشدند و با همین روحیهی مردمی بودن خیلی زود توانست نظر فرماندهان مافوق را به خود جلب نماید و مورد توجه آنان قرار گرفت و در سال 1362 به عنوان مسئول و فرمانده دسته منصوب گردید و یکسال بعد در سال 1363 جانشین گروهان و پس از مدت کوتاهی در همان سال فرماندهی گروهان در منطقه سیاحومه بانه را عهدهدار شدند و پنج سال تمام در کنار مردم خوب آن سامان در تأمین امنیت منطقه کوشید و سپس به عنوان جانشین فرمانده گردان ارتقاء پیدا کرد در سال 1370 به عنوان فرمانده گردان شهید چمران که روستاهای منطقه سوراب و سهرداب بانه را تحت پوشش داشت معرفی گردید به عنوان فرماندهی دلاور و خدمتگذار مردم منطقه زبان زد عام خاص بود و از اینکه وجود او باعث دل گرمی هر چه بیشتر مردم به نظام و انقلاب میشد ضد انقلاب را رنج میداد و اخلاق مردم مدارانهی او بیش از اسلحه او دشمن را مأیوس و نا امید کرده بود و به همین دلیل بارها او را تهدید به مرگ کردند و در تماسهای تلفنی با اعلام آدرس محل سکونت و زمانهای تردد و مسیرهای که او غالباً رفت و آمد داشت به او میگفتند که او تحت تعقیب ضد انقلاب است ولی او هیچوقت بیدی نبود که با این بادها بلرزد و صحنه را برای عوامل ضد انقلاب خالی کند و در نامهای که به حفاظت سپاه نوشته است به این مهم با اشارهی به این موضوع چنین مینویسد که من برای شهادت آمادهام و تا آخرین قطره خون از نظام مقدس جمهوری اسلامی دفاع خواهم کرد در آذر ماه سال 1376 در حالی که به عنوان فرمانده گردان در منطقه به عنوان ابوابجمعی قرارگاه حمزه سیدالشهدا فعالیت میکرد در درگیری با اشرار مسلح به مقام جانبازی نائل گردید و در شرایطی به دست ضد انقلاب تیر خورد که میتوانست دو عامل گروهکها را به درک و اصل کند ولی او میکوشید تا آنان را زنده دستگیر کند و به آنان فرصتی داده شود تا شاید به اشتباه خود پی ببرند و به دامان نظام مقدس اسلامی باز گردند ولی مزدوران استکبار در کمال ناجوانمردی او را به گلوله بستند در دوران خدمت صادقانهاش در سپاه بارها مورد تشویق فرماندهان سپاه قرار گرفت و در سال 1374 به عنوان پاسدار نمونه برگزیده شد این رزمنده دلاور سپاه اسلام در اوج گمنامی و بیادعا سالها در منطقه مرزی بانه منشأ خیر و خدمت شد تا جایی که نام او با سپاه عجین شده بود و هر وقت از رزمندگان سپاه در منطقه سخن به میان میآمد نام حاج مطلب احمدیان در اذهان تداعی میشد حاج مطلب احمدیان در سال 1391 توفیق زیارت خانه خدا را پیدا کرد و در سالهای پایانی خدمت حال و هوای خاص خود را داشت هر وقت ماه عزای سید و سالار شهیدان فرا میرسید در عزاداری سید الشهدا شرکت میکرد و از مستمعین میخواست تا برای او شهادت را از خدا طلب کنند و میگفت دوستان اگر قرار است امسال من بازنشست شوم برایم دعا کنید که خداوند شهادت را روزی من قرار دهد دعای او مستجاب شد و پس از سی سال خدمت خالصانه و جهاد در راه خدا باز زبان روزه و مظلومانه شربت گوارای شهادت را نوشید و خونین بال به دیدار حضرت دوست شتافت
فرازی از وصیتنامه شهید:
در سال 1361 یک سال قبل از شهادت
خدایا با دل ناآرام و با ترس از تو خود را جهت بازگشت به دنیای آخرت آماده نمودهام.
خدایا بر عهد و پیمان خود هستم که هر گاه زیارت خانهات برای بار دوم به نصیب اینجانب شد انشأالله در مکه مکرمه و یا در مدینه منوره جان ناقابل خود را تسلیم تو نمایم ای خدای منان، خدایا مرا تحویل بگیر و به من اجازه ورود دهید و جان کشیدن را بر من آسان کن، خدایا به من پناه بده انسان گناهکار و بنده بینوا هستم اگر اشتباهی داشتهام و یا بیفرمانی تو نمودهام به لطف و کرم خودت مرا ببخشید خدا تو ارحم راحمین و با لطف و مرحمت هستید و از لطف تو مأیوس نیستم، و در ادامه به تقسیم اموال خود در بین بازماندگان اشاره نموده است.