زندگینامه شهید محمدرضا عبدالملکی در یک نگاه
نوید شاهد کردستان: تنها نانآورخانه بود، برای پدرو مادرش احترام خاصی قائل بود، با وجود حساسیت کار در ارتش و بعد مسافت محل کارش که در شیراز بود، هرگاه فرصتی دست میداد راهی زادگاهش میشد تا به پدر و مادرش سر بزند. مادرش تعریف میکرد: عصر روز بیست و هشتم دی ماه سال ۱۳۶۵ که هواپیماهای رژیم بعث شهر سنندج را بمباران کردند، شبانه خود را به سنندج رساند تا مبادا مشکلی برای ما پیش آمده باشد. در سال ۱۳۲۱ در خانوادهای متدین در شهر سنندج متولد شد. پدرش غلامرضا و مادرش طوبی نام زیبای محمدرضا را برایش برگزیدند. با رسیدن به سن یادگیری علم و دانش در مدرسه ثبت نام گردید و تحصیلات ابتدایی را تا پایهی ششم نظام قدیم پشت سر نهاد و در همان سالها پدرش دارفانی را وداع گفت و بار سنگین مسؤولیت خانوادهی هفت، هشت نفری به دوشش افتاد. ضعف مالی از سویی و فوت پدر از سویی دیگر، موجب شد تا با کار کردن و تحمل سختیهای زیاد هزینهی زندگی خانواده را تأمین نماید.
در کنار کار کردن، از ادامهی تحصیل غافل نبود و با اخذ مدرک دیپلم وارد دانشکدهی هوابرد شیراز گردید در سال ۱۳۴۴ با ورود به دانشگاه و استخدام در ارتش با موفقیت آموزشهای لازم را پشت سر نهاد و پس از گذشت یکسال از شروع به کار در ارتش در اواخر تابستان سال ۱۳۴۵ ازدواج نمود. در آن سالها در نیروی هوایی ارتش در تیپ ۵۵ شیراز خدمت میکرد. سال ۱۳۵۹ شانزده سال از خدمتش در ارتش میگذشت، ثمرهی زندگیاش سه دختر بود. با آغاز جنگ تحمیلی بارها با روحیهی ایثار و فداکاری در عملیاتهای مختلف حضور پیدا کرد و از چتربازان بنام تیپ ۵۵ هوا برد بود که به درجهی رفیع شهادت نائل گردید و پیکر پاکش در شیراز به خاک سپرده شد.
‹‹هدیه روز مادر››
برای مادرم احترام زیادی قائل بود، من بچه بودم و همراه مادرم در شهر سنندج سکونت داشتیم. برادرم در شیراز خدمت میکرد، از شیراز یک چرخ خیاطی را برای مادر خریده بود و به عنوان هدیهی روز مادر به سنندج آورده بود، زمانی که هدیه روز مادر خیلی مرسوم نشده بود و او آماده بود تا روز مادر را به مادرم تبریک بگوید. این یکی از خاطرههای شیرین من است که در ذهنم حک شده است.
(سرکار مهناز عبدالملکی خواهر شهید)