تنها پسر خانواده بود و در بین اعضای خانواده از محبوبیت خاصی برخوردار بود. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به استخدام ارتش جمهوری اسلامی درآمد و در آموزشگاه گروهبانی شاهرود فنون نظامی را آموخت و آموزش‌های تکمیلی را در شیراز فرا گرفت.

شهید حمید انصاری

در خانوادهای متدین در شهر سنندج محله جورآباد متولد شد. پدرش جمشید نظامی بود و در ارتش خدمت میکرد و هرچند وقت یکبار از شهری به شهر دیگر منتقل میشدند. پنج ساله بود که به همراه خانواده به مریوان نقل مکان نمودند. بعد از دو سال سکونت در شهر مرزی مریوان به شهر بانه و از آنجا به شهر سردشت مهاجرت کردند.

سال اول تحصیل در دوره ابتدایی را در شهرستانهای بانه و سردشت پشت سر گذاشت و به خاطر محل خدمت پدرش به خرمآباد رفتند. اقامتشان در خرمآباد تا سال 1350 به طول انجامید و او تحصیلات ابتدایی را در شهر خرمآباد به اتمام رسانید. در شهر پل دختر نیز دو سال تحصیل کرد. کمکم به سن نوجوانی قدم میگذاشت و پایهی دوم راهنمایی بود که  به همراه خانواده در شهر شاهرود سکونت پیدا کردند. در همان سالها با نوارهای سخنرانی و اعلامیههای امام خمینی (ره) آشنایی پیدا کرد و گاهی اعلامیهها را به منزل میآورد.  چند بار مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. تنها پسر خانواده بود و در بین اعضای خانواده از محبوبیت خاصی برخوردار بود. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به استخدام ارتش جمهوری اسلامی درآمد و در آموزشگاه گروهبانی شاهرود فنون نظامی را آموخت و آموزشهای تکمیلی را در شیراز فرا گرفت.

در سال 1359 نوزده سال داشت که با درجهی گروهبان سومی از آموزشگاه ترخیص گردید. در همان آغاز خدمت در ارتش در میان سربازان از محبوبیت بالایی برخوردار بود. همه او را دوست میداشتند و او هم بیشتر وقتش را صرف خدمت به سربازان تحت امرش میکرد. چند ماه قبل از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق در شهر شاهرود ازدواج نمود. با تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای ایران اسلامی، داوطلبانه به جبهه رفت، حضورش اولین بار در جبههی جنوب سه ماه به طول انجامید. در همان سالها بود که تنها فرزندش دیده به جهان گشود. او سرانجام پس از سالها ایثار و فداکاری و دفاع از مرزهای کشور بر اثر اصابت ترکش خمپاره در منطقه عملیاتی شلمچه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش به شهر سنندج منتقل گردید. و در 26 تیر ماه سال 1361 در ماه مبارک رمضان در قبرستان قدیمی تایله دفن گردید.

 

رؤیای صادق

شب بیست و چهارم تیر ماه سال 1361 مادرش در عالم خواب، دیده بود که حمید به شهادت رسیده است و در کنار زیارتگاه شیخ عبدالله کوسه در قبرستان قدیمی سنندج (تایله)، پیکر فرزندش را به خاک میسپارند. صبح خواب را برای من تعریف کرد. من گفتم انشاءالله خیر است. ماه مبارک رمضان بود. شب بعد پس از خوردن سحری خواب دیدم حمید در حالی که لباس سبز رنگ بسیار تمیزی را بر تن دارد از در وارد شد. در عالم خواب مرا بوسید و جویای حال همسر و فرزندش شد. در این لحظه از خواب بیدار شدم، آن روز خیلی دلواپس بودم، به مخابرات رفتم تا تلگرافی جویای حالش شوم. جواب تلگراف آمد كه در آن نوشته بود حالم خوب است و من سالم هستم. ناراحت نباشید. تاریخ آن را نگاه کردم. دیدم 26 تیر ماه سال 1361 به سنندج رسیده است. ساعت 3 بعدازظهر بود. قرآن را برداشتم تا چند آیه قرآن را تلاوت کنم که صدای زنگ در به گوش رسید. گفتند پادگان با شما کار دارند، فهمیدم که حمید به شهادت رسیده است.

(جمشید انصاری پدر شهید)

 

فرازهایی از وصیتنامهی شهید حمید انصاری که 11 روز قبل از شهادت چنین نوشتهاند:

... وصیتنامه را مورخه 15/4/61 در جبههی شلمچه در حضور چند نفر از همسنگرهایم نوشتم، چون قرار است چند روز دیگر به دشمن حمله کنیم... پدر جان نگران نباش، من این راه را خودم انتخاب کردم و... اگر من شهید شدم، قبرم در سنندج باشد، چون مادرم خیلی دوست دارد من آنجا باشم. برای من گریه نکنید.... مادرم برای من گریه نکند، چون اگر من در این راه شهید شدم بدانید که این راه الله است... پدر جان!  شما قلبت ناراحت است، برای من گریه نکن، اگر توانستی برای من قرآن بخوان، مواظب مادرم و زهره و رامین باش، نگذار آنها غصه بخورند. اگر زهره خواست شوهر کند، مانع او نشوید، چون او جوان است. خیلی مواظب رامین عزیزم باشید و...

پدر جان امام را دعا کنید، به امید پیروزی، پسرت حمید انصاری 15/4/61

 

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
فرشید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۷ - ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
0
0
با سلام و تحیات روح حمید عزیز شاد . من از همسایه هاشون بودم در شاهرود بسیار مرد نازنین مهربان و دادرس بود و عاشق خانوادش . روحش شاد شاد
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده