زندگينامه و سيري در خصوصيات شهيد معظم سيد منصور بياتيان
شهيد سيدمنصور بياتيان
(1363-1327 ه.ش)
شهيد سيدمنصور بياتيان در سال 1327 در روستاي دارغياث خسروآباد[1] از توابع شهرستان بيجار زاده شد. در سال 1334 به مدرسه رفت. تا پايان سال چهارم مقطع ابتدايي درس خواند. در سالهاي نوجواني پدربزرگوار خود را از دست داد و سرپرستي خانواده را به عهده گرفت. اندكي بعد از آن ازدواج كرد كه ثمرهي آن پيوند، 2 فرزند پسر و 1 فرزند دختر ميباشد. در سال 1347 به خدمت سربازي رفت. وقتي كه نهضت اسلامي حضرت امام(ره) اوج گرفت به حاميان آن نهضت پيوست و ضمن شركت در كليهي فعاليتهاي سياسي عليه رژيم منفور پهلوي به آگاهسازي مردم منطقه پرداخت. پس از آنكه اين نهضت بزرگ به پيروزي رسيد به عضويت كميته انقلاب اسلامي شهرستان بيجار درآمد. در سال 1358 با همكاري چند نفر از برادران ديگر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را در آن شهرستان بنيان نهاد و خود نيز به جمع نيروهاي آن سپاه پيوست. بعد از مدتي فرماندهي عمليات سپاه بيجار شد. در سال 1361 به سپاه سردشت رفت و چند ماه در آنجا ماند. در پي آن فرماندهي اطلاعات و عمليات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان سقز را پذيرفت و نزديك به 3 سال در آن سمت به فعاليت پرداخت. در تاريخ 4/6/63 طي يك درگيري با نيروهاي ضدانقلاب در روستاي آيچي سقز از ناحيهي چپ سينه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسيد. از شهيد بياتيان يك نسخه وصيتنامه به جا مانده است و مزار مطهر شهيد در گلزار شهداي شهرستان بيجار ميباشد.
سيري در خصوصيات شهيد:
شهيد سيدمنصور بياتيان بيش از اندازه خوشرو و نوراني بود؛ چهرهي زيبا و جذابي داشت؛ وقتي كه به صورت او نگاه ميكردي حاضر نبودي نگاه خود را از چهرهي او برگيري؛ اخم و افسردگي در چهرهي او ديده نميشد. خوش زباني او مشهور بود؛ سخنان شيرين و سرشار از مهرباني او تلخي غربت را ميزدود. سادگي و متأنت در وجود او موج ميزد؛ هنگامي كه در جمع مردم يا نيروهاي تحت امر خود حاضر ميشد در پايينترين جاي مجلس مينشست. تواضع عجيبي داشت؛ هيچگاه فرماندهي خود را وسيلهاي براي ترقي مادي و غرور دنيايي قرار نميداد. قلب رئوفي داشت؛ به محرومان و تهيدستان عشق ميورزيد؛ در كمال مهرباني و عطوفت به درددل آنان گوش فرا ميداد و هميشه تلاش ميكرد كه غبار تهيدستي و حرمان را از چهرهي آنها بزدايد. شجاع بود؛ در برابر دشمنان اسلام و قرآن قاطعانه و با صلابت به پا ميخاست؛ نيروها و همرزمانش به وجود او افتخار ميكردند. انس و عاطفه عميقي با مردم داشت؛ وقتي كه مردم روستا در مورد ظلم و شكنجههايي كه گروهكهاي ضذانقلاب بر آنها اعمال كرده بودند سخن ميگفتند، او با عنايت به دلسوزي و مهرباني سرشاري كه داشت به گريه ميافتاد و اشك ميريخت. توان كاري و رزمي فراواني داشت؛ با كمترين نيرو، بيشترين فعاليت را انجام ميداد و به بزرگترين پيروزيها نايل ميشد. علاقه و ارادت بسياري به سالار شهيدان عالم- حضرت امام حسين(ع)- داشت؛ وقتي كه از او سؤال كرده بودند، چرا شما تا اين اندازه به امام حسين(ع) علاقه نشان ميدهيد و ديگران را هم به آن كار تشويق ميكنيد در جواب گفته بود: براي اينكه امام حسين(ع) يتيم بزرگ شد و در صحراي كربلا ياوري نداشت. ايثار و از خودگذشتگي سيد به اندازهاي بود كه بيشتر حقوق ماهانه خود را به فقرا ميداد، بطوري كه در سپاه پاسداران شهرستان بيجار صندوقي را تحت عنوان صندوق كمك به فقرا قرار داد.
فرازي از وصيتنامهي شهيد:
مادر! به تو گفته بودم كه عاشق خدا هستم و اينك آمدهام تا در صحراي كربلاي ايران در كنار كاروان حسين زمان خميني بتشكن كارواني از خون بسازم. آمدهام تا كالاي ناقابل خود را تقديم به مولايم كنم.
و اينك به مردم بگويي اي ياران شما را به خدا سوگند، راه امام خميني را تنها نگذاريد.
قلب خود را پاك كنيد و همچنان محكم و استوار بر عقيده و ايمان خود باشيد و زمان را براي ظهور حضرتش آماده و مهيا سازيد و دست از ياري امام امت برنداريد كه زمان، زمان امتحان و آزمايش است.