نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - ادبیات پایداری
نهمین کوکب ولایت عشق/ آمد از مرز بی نهایت عشق
کد خبر: ۴۱۲۷۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

میلاد گل به فصل بهاران خجسته باد / آواز دلنواز هزاران خجسته باد
کد خبر: ۴۱۲۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

هفتمین آفتاب دانایی / سرزدار مشرق شکوفایی
کد خبر: ۴۱۲۷۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

صبح صادق دمیده و نور آورد / نوری از سرزمین طور آورد
کد خبر: ۴۱۲۷۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

پنجمین آفتاب روحانی / جلوگاه علوم قرآنی
کد خبر: ۴۱۲۷۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

ای ناب ترین قصیدۀ غم / سجاد صحیفه محرم
کد خبر: ۴۱۲۷۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

آنچه در سوگ تو ای پاکتر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
کد خبر: ۴۱۲۷۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

زمان سنگین و خونین دل سحر بود زمین با ظلمت خود همسفر بود
کد خبر: ۴۱۲۷۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

بخوان که روضۀ غم گل کند به بوی فدک/ هزار بغض نهان است است در گلوی فدک
کد خبر: ۴۱۲۷۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

ای بارقۀ پاکی مهز ار تو شکوفا شد تو معنی لولا کی هستی ز تو پیدا شد
کد خبر: ۴۱۲۷۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

ای نور علی نور علی نور علی نور آئینه در آئینه شد آیات تو منشور
کد خبر: ۴۱۲۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۳

نگاهی بر خاطرات شهید لشکرخلبان علیرضا یاسینی
زمستان بود و هوا سرد، صبح زود از منزل بیرون آمدم و عازم محل کار شدم، هوا چنان سرد بود که اگر لباس گرم نمی پوشیدی، سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد.
کد خبر: ۴۱۲۶۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۱

برج 6 سال 1365 گردان ما- صاحب الزمان (عج) – در منطقه «شط علی» مستقر بود. واژه ی «شهردار»، آشنای بر و بچه های جبهه است. شهردار چادر ما پیرمردی بود به اسم «سیدمحمد حسینی» شصت سالی سن داشت.
کد خبر: ۴۱۲۵۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۹

همراه حاج احمد برای بازرسی به یکی از پایگاه های مرزی رفتیم، سر ظهر بود. آن ها از حاج احمد خواستند تا نهار را پیششان باشد. التماسش می کردند. قبول کرد و گفت: «باشه، ناهارو با شما می خورم» سفره پهن شد و غذا را آوردند.
کد خبر: ۴۱۲۴۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۹

زندگی و خاطرات سرلشکر شوشتری (5)
شهیدشوشتری بسیار مهربان و دل سوز بود. به اوضاع و احوال نیروهای خود از جنبه های مختلف و به خصوص معیشتی بسیار رسیدگی می کرد. فرمانده ای صبور و با تدبیر بود و اگر هم مسئولیتی به کسی واگذار می کرد حتما می خواست که این مسوولیت را به بهترین وجه انجام دهند.
کد خبر: ۴۱۲۳۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۶

دلنوشته های همسر شهید حسین علی داوود آبادی
از خیلی ها شنیده بودم شوهرشان که از منطقه می آیند، خسته اند. تو چرا هیچ وقت خسته نبودی حسین؟ تا خود صبح هم می نشستم برایت حرف می زدم، پای درددلم می نشستی و هیچ نمی گفتی.
کد خبر: ۴۱۲۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۹

علاقه خاصی به حضرت آقا داشتی، یادت هست آموزشی که بودیم محرم ها، بیت رهبری مراسم عمومی عزاداری داشت. کلاس ها که تمام می شد چقدر سریع لباست را عوض می کردی و عجله داشتی خودت را به بیت برسانی. خیلی وقت ها با هم می رفتیم .
کد خبر: ۴۱۱۸۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۹

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن ماه سال 1357 با توجه به سابقه جمهوری خودمختار مهاباد به رهبری قاضی محمد و توطئه های از پیش طرح ریزی شده قبل از پیروزی انقلاب ، باقیمانده سران جمهوری مهاباد در غرب و اروپا و در عراق تجمع نمودند.
کد خبر: ۴۱۱۷۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۲

خاطرات مدافعان حرم
کوچکتر که بود با برادرهایش از مادر پول می گرفتند و می رفتند کاغذرنگی و ریسه و پرچم می خریدند. هر سال نیمه شعبان و بعضی از عیدهای دیگر جلوی در خانه و بخشی از کوچه شان را تزیین می کردند.
کد خبر: ۴۱۱۶۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۸

خاطرات مدافعان حرم
شب سال نو با آن تعداد، خانواده هایی که پیکر شهیدشان بازگشته بود مهمان بیت رهبری بودیم. نه ماه از شهادت آقا عبدالله می گ ذشت. از بازرسی های متعدد گذشتیم و چند دقیقه ای مانده به اذان مغرب وارد سالن بزرگ بیت رهبری شدیم.
کد خبر: ۴۱۱۵۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۷