زندگینامه شهید «باقر حکمتی»، نوجوان ۱۴ ساله کردستانی
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید باقر حکمتی روز یکم فروردین ماه سال ۱۳۴۶ میان خانوادهای متدین در روستای «برودر» از توابع شهرستان سنندج به دنیا آمد.
پدرش، محمد صالح برای تامین معاش خانواده به کشاورزی، دامداری و باغداری مشغول بود.
باقر فرزند پنجم از خانوادهای ۱۰ نفره بود و دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد.
وی دوران ابتدایی را با موفقیت در مدرسه روستا به پایان رساند و بعد از آن به دلیل علاقهای که به الهیات داشت وارد مدرسه علوم دینی شهر سنندج شد.
باقر در درس خواندن بسیار زرنگ و کوشا بود و همین امر باعث شده بود معلمان روستا، از وی برای تدریس به دانش آموزانی که در درس کمی ضعیف بودند کمک میگرفتند.
وی در ایامی که در شهر سنندج ساکن بود، همزمان با تحصیل به کار مشغول میشد تا هزینه تحصیلش را تامین کند و در هنگام تعطیلات هم به روستا میآمد و در کارهای کشاورزی و باغداری با جدیت به پدر کمک میکرد تا نبودش را در هنگام تحصیل جبران کند.
تلاش، کوشش و جدیت باقر در درس خواندن و کار کردن قابل ستایش و تقدیر بود و به همین دلیل محبتش در بین اطرافیان صد چندان شده بود.
وی مدتی که در سنندج ساکن بود در امورات فرهنگی و اجتماعی با سپاه پاسداران همکاری میکرد و این مسئله را گروهکهای ضد انقلاب به خوبی میدانستند و از آنجا که دایی وی شهید «حسین امجدی» نیز عضو سازمان پیشمرگان مسلمان کرد بود، به همین دلیل گروهکهای ضد انقلاب او و خانواده اش را زیر نظر داشتند و چند بار هم توسط ضد انقلاب تهدید شده بود.
برای گروهکهای ضد انقلاب کشاورز، دامدار، باغدار و کارگر فرقی نمیکرد، همین که کسی به مردم خدمت میکرد و یا با نظام جمهوری اسلامی همکاری میکرد، او را به اسارت میبردند و یا در خانه اش او را تیرباران میکردند.
حوالی ساعت هشت شب، دومین روز از آذر ماه سال ۱۳۶۰، یک روز بعد از شهادت دایی اش (شهید حسین امجدی) چند نفر مسلح از اعضای گروهک ضد انقلاب با صورت پوشیده وارد خانه پدری باقر شدند و با ایجاد وحشت و تهدید باقر را با خود میبرند.
ناصر، برادر شهید باقر حکمتی که یکی از شاهدان عینی ماجرای شب واقعه است، از لحظه اسارت و شهادت برادرش این گونه میگوید: «اعضای گروهک، زمانی که میخواستند از منزل خارج شوند خطاب به پدر و مادرم گفتند: فرزندتان چند روزی پیش ما میماند و اگر تصمیم گرفت دست از همکاری با سپاه بردارد او را آزاد میکنیم، ولی هنوز چند دقیقه از رفتنشان نگذشته بود صدای شلیک گلوله همه ما را سر جایمان میخکوب کرد.
پدرم فریاد زد که پسرم را شهید کردند و مادرم در همان لحظه بی هوش شد و تا مدتها حال خوبی نداشت.
بعد از شنیدن صدای شلیک گلوله سریع خودمان را به دم درب رساندیم، خانه ما روی یک بلندی قرار داشت و به همین خاطر بعد از شهادت برادرم را از بلندی به طرف پرت میکنند و حدود صد متر آن طرفتر در کنار رودخانهای که از پایین دست خانه ما میگذشت پیکر مطهرش را یافتیم».
گروهک ضد انقلاب (دموکرات) در نهایت قساوت و به طور وحشیانه سینه باقر را آماج گلولههای کینه توزانه خود قرار دادند و درحالیکه ۱۴ سال بیشتر از عمرش نگذشته بود وی را به شهادت رساندند و پیکر مطهرش پس از یک روز در خفقانی که گروهکها ایجاد کرده بودند، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
«برودر» روستایی از توابع بخش کلاترزان شهرستان سنندج است که در راه اسلام و انقلاب ۹ شهید و ۴ جانباز را تقدیم نمود است.