سهم رزمندگان توپخانه خودی از ماهیهای دریاچه زریوار
دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۳۹
نوید شاهد – پدر شهید "اقبال جوانرودی" میگوید، اقبال همیشه یک سهم ماهی را جدا میکرد و برای نیروهای توپخانه میبرد تا آنها هم از این ماهیها بخورند، میگفت: «اگر آنها در این نزدیکی نبودند و عراقیها شلیک نمیکردند ما هم این ماهیها را نداشتیم».
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید اقبال جوانرودی روز یکم مهرماه سال ۱۳۵۱ در روستای «دره تفی» ازتوابع شهرستان مریوان درمیان خانوادهای متدین و زحمت کش به دنیا آمد.
وی دوران شیرین کودکی را در دامان پر مهر پدر و مادرش سپری نمود و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای آموختن علم و دانش در مدرسه روستا ثبت نام و مشغول تحصیل شد.
دوران تحصیل اقبال مصادف بود با آغاز جنگ تحمیلی، بمبارانهای پی در پی و تحرک ضد انقلاب در مناطق مرزی، به همین دلیل و عدم وجود امکانات تحصیلی باعث شد تا وی از ادامه تحصیل باز بماند.
اقبال در مدرسه جزو دانش آموزان با هوش بود و به گفته پدر و مادرش به امور درسی و تحصیلی بسیار اهمیت میداد و به کمک کسی نیاز نداشتند.
وی محبوبیت خاصی در بین معلمان و همکلاسی هایش داشت و همزمان با تحصیل، در مسجد روستا نیز به آموختن قرآن میپرداخت.
اقبال در اوقات فراغت به امورات کشاورزی و دامداری مشغول میشد و با کمک در امورات منزل نیز سعی میکرد باری از دوش مادرش بردارد.
هنوز ۱۰ سال از عمرش نگذشته بود که روز بیست و پنجم فروردین ماه سال ۱۳۶۱ در روستای «دره تفی» بر اثر توپ باران رژیم بعث عراق مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید.
پیکر مطهرش پس از تشییع، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
سهمه خدمههای توپخانه خودی از ماهیهای دریاچه زریوار
(راوی: پدر شهید)
با توجه به توپخانهای که در نزدیکی روستای «دره تفی» مستقر بود، هر از گاهی توپخانههای عراق محل توپخانه خودی را توپ باران میکردند و توپهای که شلیک میشد غالبا به کنارههای باتلاقی دریاچه زریوار اصابت میکرد.
در سالهای جنگ نیز به دلیل اینکه صید ماهی خیلی کم شده بود تعداد ماهیهای دریاچه خیلی زیاد شده بود و با اصابت توپ عراقیها تعداد زیادی ماهی کشته میشد و بعد از خوابیدن صدای توپها همه اهل روستا به آنجا میرفتیم و ماهیهای درشت را جمع میکردیم و به خانه میآوردیم.
اقبال همیشه یک سهم را جدا میکرد، وقتی ازش میپرسیدم اینها را برای چه کسی میخواهی، میگفت: «برای نیروهای توپخانه میخوام ببرم تا آنها هم از این ماهیها بخورند، اگر آنها در این نزدیکی نبودند و عراقیها شلیک نمیکردند ما هم این ماهیها را نداشتیم».
این کار برای خدمههای توپ خانه عادت شده بود، به طوریکه بعد از شلیک عراقیها به نزدیکی دریاچه میآمدند و منتظر میماندند تا اقبال سهمشان را ببرد.
وی دوران شیرین کودکی را در دامان پر مهر پدر و مادرش سپری نمود و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای آموختن علم و دانش در مدرسه روستا ثبت نام و مشغول تحصیل شد.
دوران تحصیل اقبال مصادف بود با آغاز جنگ تحمیلی، بمبارانهای پی در پی و تحرک ضد انقلاب در مناطق مرزی، به همین دلیل و عدم وجود امکانات تحصیلی باعث شد تا وی از ادامه تحصیل باز بماند.
اقبال در مدرسه جزو دانش آموزان با هوش بود و به گفته پدر و مادرش به امور درسی و تحصیلی بسیار اهمیت میداد و به کمک کسی نیاز نداشتند.
وی محبوبیت خاصی در بین معلمان و همکلاسی هایش داشت و همزمان با تحصیل، در مسجد روستا نیز به آموختن قرآن میپرداخت.
اقبال در اوقات فراغت به امورات کشاورزی و دامداری مشغول میشد و با کمک در امورات منزل نیز سعی میکرد باری از دوش مادرش بردارد.
هنوز ۱۰ سال از عمرش نگذشته بود که روز بیست و پنجم فروردین ماه سال ۱۳۶۱ در روستای «دره تفی» بر اثر توپ باران رژیم بعث عراق مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید.
پیکر مطهرش پس از تشییع، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
سهمه خدمههای توپخانه خودی از ماهیهای دریاچه زریوار
(راوی: پدر شهید)
با توجه به توپخانهای که در نزدیکی روستای «دره تفی» مستقر بود، هر از گاهی توپخانههای عراق محل توپخانه خودی را توپ باران میکردند و توپهای که شلیک میشد غالبا به کنارههای باتلاقی دریاچه زریوار اصابت میکرد.
در سالهای جنگ نیز به دلیل اینکه صید ماهی خیلی کم شده بود تعداد ماهیهای دریاچه خیلی زیاد شده بود و با اصابت توپ عراقیها تعداد زیادی ماهی کشته میشد و بعد از خوابیدن صدای توپها همه اهل روستا به آنجا میرفتیم و ماهیهای درشت را جمع میکردیم و به خانه میآوردیم.
اقبال همیشه یک سهم را جدا میکرد، وقتی ازش میپرسیدم اینها را برای چه کسی میخواهی، میگفت: «برای نیروهای توپخانه میخوام ببرم تا آنها هم از این ماهیها بخورند، اگر آنها در این نزدیکی نبودند و عراقیها شلیک نمیکردند ما هم این ماهیها را نداشتیم».
این کار برای خدمههای توپ خانه عادت شده بود، به طوریکه بعد از شلیک عراقیها به نزدیکی دریاچه میآمدند و منتظر میماندند تا اقبال سهمشان را ببرد.
شهادت
(راوی: پدر شهید)
اقبال به نیروهای توپخانه بسیار صمیمی شده بود و به ادوات جنگی علاقه زیادی داشت و اکثر اوقات به نزدیکی توپخانه میرفت و با دوستانش ادوات جنگی داخل توپخانه را نگاه میکردند.
روز بیست و پنجم فروردین بود موقعیت کامل توپخانه خودمان، توسط عراقیها شناسایی شده بود و توپخانه عراق مواضع نیروهای خودی را به توپ بست، اقبال هم که در آن نزدیکی بود بر اثر ترکش به شدت زخمی شده بود نیروهای توپخانه با دیدن صحنه بلا فاصله او را برای مداوا به بهداری که در آنجا مستقر بود بردند، اما شدت جراحات به حدی زیاد بود که همانجا شهید شد.
نظر شما