جبهه، دانشگاهی که معلمش حسین (ع) و درسش شهادت و شهامت است
دوشنبه, ۰۱ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۰۳
نوید شاهد - «برادرانم، شما که همیشه به من میگفتید: درسهایت را بخوان و به دانشگاه برو، چه دانشگاهی را بهتر از اینجا (جبهه) میدانید، دانشگاهی که معلمش حسین و درسش شهادت و شهامت است.» آنچه خواندید بخشی از وصیت نامه شهید "کریم منتشلو" است، در ادامه شما را به خواندن زندگی و وصایای این شهید معظم دعوت میکنیم.
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید کریم منتشلو روز بیستم فروردین ماه سال ۱۳۴۷ در روستای «داش کسان» از توابع شهرستان قروه در خانوادهای مومن و متعهد به دنیا آمد.
کریم دوران شیرین کودکی را سپری نمود و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد.
وی مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری با موفقیت گذران، تا به سوم متوسطه رسید، در این مقطع که سر آغاز دوران جوانی و شکل گیری شخصیتی و الگو پذیری هر کس در این دوره است، با شناخت واقعی از زندگی دریافت که باید الهی زیست.
او دنیا را جایگاه ابدی نمیدانست بلکه مزرعهای تلقی میکرد که هرکس غفلت کند زندگی دنیویش به فنا رفته و برای آخرت توشهای نخواهد داشت.
کریم زمان حیاتش را با زمان حیات حضرت امام خمینی (ره) نعمت و موهبتی الهی میدانست و به همین دلیل از رهنمودهای امام راحل نهایت بهره را میبرد و به پیامش لبیک میگفت.
وی با اینکه هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود مابین آرزوهای دنیوی و جهاد در راه خدا، جهاد را برگزید و برای رسیدن به اهداف خود به بسیج پیوست و در قالب کاروان اعزامی راهی جبهه شد و دوشا دوش مجاهدان سپاه اسلام به دفاع از وطن و مرز و بوم اسلامیان پرداخت.
کریم با توفیق حضور در جمع لشکر انصار الحسین (ع) همدان راهی جبهههای جنوب کشور شد و به انجام وظیفه الهی خود پرداخت.
وی سرانجام روز چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره ارتش بعث عراق به شهادت رسید.
کریم دوران شیرین کودکی را سپری نمود و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد.
وی مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری با موفقیت گذران، تا به سوم متوسطه رسید، در این مقطع که سر آغاز دوران جوانی و شکل گیری شخصیتی و الگو پذیری هر کس در این دوره است، با شناخت واقعی از زندگی دریافت که باید الهی زیست.
او دنیا را جایگاه ابدی نمیدانست بلکه مزرعهای تلقی میکرد که هرکس غفلت کند زندگی دنیویش به فنا رفته و برای آخرت توشهای نخواهد داشت.
کریم زمان حیاتش را با زمان حیات حضرت امام خمینی (ره) نعمت و موهبتی الهی میدانست و به همین دلیل از رهنمودهای امام راحل نهایت بهره را میبرد و به پیامش لبیک میگفت.
وی با اینکه هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود مابین آرزوهای دنیوی و جهاد در راه خدا، جهاد را برگزید و برای رسیدن به اهداف خود به بسیج پیوست و در قالب کاروان اعزامی راهی جبهه شد و دوشا دوش مجاهدان سپاه اسلام به دفاع از وطن و مرز و بوم اسلامیان پرداخت.
کریم با توفیق حضور در جمع لشکر انصار الحسین (ع) همدان راهی جبهههای جنوب کشور شد و به انجام وظیفه الهی خود پرداخت.
وی سرانجام روز چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره ارتش بعث عراق به شهادت رسید.
وصیت نامه شهید کریم منتشلو (۱)
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیل اللهِ اَمواتَا بَل اَحیاء عِندَ رَبّهِم یُرزَقُون (آل عمران، آیه ۱۶۹).
میپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شدند، مرده اند. بلکه آنان زنده اند و در نزد خدایشان روزی میخورند.
با درود و سلام بر مهدی موعود (عج) و با درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و با سلام بر شهیدان راه خدا از صدر اسلام تا شهیدان انقلاب اسلامی که با خون سرخ خویش درخت اسلام را آبیاری کردند و با سلام بر امت شهید پرور ایران، ملتی که در راه خدا و برای خدا با دشمنان اسلام به جنگ پرداختند و امیدوارم این جنگ را تا پیروزی ادامه دهند و همچنان که امام (ره) گفتند: اگر این جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم.ای مردم شریف هیچوقت سنگرهای جبهه را خالی نگذارید و هیچگاه از جنگ ناراحت نباشید، واقعاً این جنگ یک نعمت است، چون به خاطر همین جنگ بود که همه کشورها مخصوصاً ابرقدرتها ما را شناختند و زیر پای ایران و رهبرمان به التماس افتادند که با ما رابطه برقرار کنید.ای مردم قدر روحانیت را بدانید که در واقع راهنمای انسانیت و شمع محفل انسانیتند.
خلاصه به برادران وصیت میکنم جبهه را خالی نگذارند؛ و حرف امام عزیز این قلب تپنده مردم را با دل و جان بپذیرند.
به خواهران توصیه میکنم: حجابتان را حفظ کنید و با حفظ حجاب مشتی محکم بر دهان ابرقدرتها بزنید.ای مردم عزیز ایران امیدوارم شما مثل اهل کوفه نباشید که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند.
وصیت به خانواده ام: وصیت نامه (۲)
ابتدا از همه شما حلالیت میطلبم. مادرجان تو برای من خیلی زحمت کشیدی تا مرا به این حد رساندی و میدانم که مرا دوست داری و من نیز تو را دوست دارم. مادر عزیزم چارهای ندارم باید از تو جدا شوم، و به جهاد در راه اسلام بروم، اسلام از شما واجبتر است.
مادرجان: در مرگ من اگر گریه کردی اشکالی ندارد، چون نمیتوانی جلو اشکت را بگیری، اما تأسف نخور، چون تنها جسم من در نزد شما نیست، اما روحم زنده است.
اگرچه آنطوری که باید و شاید وظیفه فرزندیم را نسبت به شما انجام ندادم. اما انشاالله در عوض همه اینها، نزد حضرت زهرا رو سفیدت میکنم.
مادرجان، پس مرا حلال کن و پدرجان، شما هم همینطور مرا ببخشید. چون آلان موقع جبران زحمات شماست و باید در خدمت شما میبودم، اما پدرجان، خودت بهتر میدانی که اسلام در خطر است پس شما هم مرا حلال کن.
برادرانم، شما که همیشه به من میگفتید: درسهایت را بخوان و به دانشگاه برو، چه دانشگاهی را بهتر از اینجا (جبهه) میدانید، دانشگاهی که معلمش حسین و درسش شهادت و شهامت است.
میخواهم تا آخرین قطره خونم در این دانشگاه بمانم و خوب درس شهادت و شهامت را بیاموزم.
برادرانم امیدوارم همانگونه که تا حالا در صحنه جنگ بوده اید از این به بعد هم باشید.
انشاالله
نظر شما