با ادای حق الله، حق الناس را ضایع کنم!؟
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ پدرم بارها از ایمان، شجاعت و صبر و بردباری حمید برایم سخن گفته است، همیشه تشنه شنیدن خاطرات او هستم وقتی كه این پرستوی مهاجر به آسمان پر كشید من خردسال بودم و چیزی را به یاد نمیآورم، یك بار از پدرم خواستم دوباره از حمید بگوید، پدرم گفت: حمید در دانشسرای مقدماتی بیجار مشغول تحصیل بود، آقای اصفهانیزاده آن زمان مدیر دانشسرا بود، در یكی از روزهای ماه مبارک رمضان خدمت ایشان رسیدم تا از وضع درس و تحصیل حمید اطلاع پیدا كنم، با آغوشی گرم به استقبالم آمد به گرمی مرا پذیرفت و كنار خود نشاند. بعد از احوالپرسی گفتم: آمدهام ببینم وضع درس حمید چگونه است. بدون مقدمه گفت: حاج آقا! پسر شما برای من یك الگو است، گفتم: شما لطف دارید، ایشان شاگرد و دست بوس شما هستند.
گفتند: تعارف نمیكنم، حمید اكثر اوقات روزه هستند، او فقط سهم صبحانهاش را میگیرد و آن را نگه میدارد تا در وقت سحر بخورد.
یك روز به حمید گفتم: تو كه روزه هستی حداقل صبحانه بیشتری بردار! گفت: آقای مدیر! من نمیتوانم بخاطر روزه گرفتن، سهم دانش آموزان دیگر را بخورم و خودم را مدیون آنها كنم، روزه برای تزکیه نفس است نه پایمال کردن حق دیگران، با ادای حق الله، حق الناس را ضایع کنم!؟.
با شنیدن حرفهای حمید سکوت اختیار کردم به اخلاق نیکویش غبطه خوردم.
راوی: خواهر شهيد
شیرینی عروسی به سبک جبهه
با هم به منطقه عملیاتی شلمچه اعزام شده بودیم، به جهت كمی سن و سال اجازه رفتن به خط مقدم را به ما نمیدادند، بدین سبب پشت خط بودیم، حمید بارها نزد فرمانده رفت و از او خواهش كرد كه به ما اجازه بدهد تا به خط مقدم اعزام شویم، اما ایشان اجازه ندادند.
مدتی به همین صورت سپری شد تا اینكه یك روز گفت: من تصمیمم را گرفتهام پیش فرمانده میروم و اتمام حجت میكنم.
راه افتاد و خیلی محكم به فرمانده گفت: شما نمیدانید چه مصیبتها کشیده ام تا به اینجا برسم، من به عشق مبارزه با دشمن به جبهه آمدهام نه اینكه در پشت جبهه بمانم، آنقدر صحبت كرد و دلیل آورد كه بالاخره فرمانده موافقت كرد.
سریع آماده شد و سوار یك تویوتا شد، در پشت تویوتا مقداری شیرینی و شكلات و ... از كمكهای اهدایی مردم به رزمندگان قرار داشت، وقتی كه میخواست خداحافظی كند شكلات بر سر ما ریخت. گفتم: چه خبره؟ گفت: شیرینی عروسیه، بردارید بخورید!
راوی: همرزم شهيد