زندگینامه
در نوجوانی بسیار آگاه و روشن گرانه در برابر ضد انقلاب می ایستاد و به آنها اعتماد نمی کرد. از طرفی هم با سخن گفتن از خوبی های امام و انقلاب سعی در دعوت ایشان به انقلاب داشت...
نوید شاهد کردستان:

"زندگینامه دانش آموز شهید حمید احمدی "

شهید معظم حمید احمدی در تاریخ دوم فروردین سال یکهـــــــــزار و سیصد و چهل و نه در روستای شیخ بشارت از توابع منطقه کرانی شهرستان بیجاردیده به جهان گشود. مادرش صفیه خانه دار و پدرش نصراله به کار کشاورزی مشغول بود. در سال یکهزار و سیصد و پنجاه و پنج به مدرسه‌ی ابتدایی روستای شیخ بشارت وارد شد و پنج سال به تحصیل پرداخت. سالها تنها فرزند خانواده بود اما وقتی برای گذراندن دوره ی راهنمایی به بیجار عزیمت کرد، دو خواهر و یک برادر کوچک داشت.

از همان کودکی مقید به نماز و شرکت در مراسم عزاداری ائمه(ع) بود. بعدها نمازش شبش را هم ترک نمی کرد و همواره مشوق دیگران به انجام فرائض بود. بسیار روزه می گرفت. زمانی که پدر برای سرکشی به مدرسه‌ی حمید آمده بود مدیر وقت از روزه‌های مداوم او که تنها با سهمیه صبحانه اش برای سحری سر می کرد صحبت کرده بود.

بعد از پایان دوره‌ی راهنمایی وارد دانشسرای شهید رجائی شهرستان بیجارشد و به تحصیل در رشته ی ادبیات پرداخت. در نوجوانی بسیار آگاه و روشن گرانه در برابر ضد انقلاب می ایستاد و به آنها اعتماد نمی کرد. از طرفی هم با سخن گفتن از خوبی های امام و انقلاب سعی در دعوت ایشان به انقلاب داشت.

با وجود اوضاع نامساعد اقتصادی از پول جیبی اندکش به جبهه کمک می کرد. سال سوم دبیرستان وقتی فقط شانزده سال داشت به روستا رفت و با اصرار پدرش را متقاعد کرد تا با رفتنش به جبهه موافقت کند. آن زمان خانواده اشان نه نفره شده بود و او به عنوان پسر بزرگ‌تر از طریق بسیج به اهواز اعزام شد.

چهل روز بعد خانواده در انتطار برگشت حمید بودند. او برگشت و بعد از دو روز دوباره عزم رفتن کرد. رضایت را برای دومین بار به سختی از پدر گرفت. قبل از رفتن با بچه های فوتبال محله، بازی کردند. بعد از آن به بچه ها گفت این بار که به جبهه بروم شهید می شوم.

از آنها خواست نامش را بر زمین فوتبال روستا بگذارند و رفت. به خاطر سن کمی که داشت فرمانده اجازه ی ورودش را به خط مقدم نمی داد. اما باز هم اصرار‌های او نتیجه داد.

وقتی پشت تویوتای پر از نقل و شکلات ( کمک مردمی) عازم خط مقدم بود از خوشحالی نقل و شکلات بر سر همرزمانش ریخت و رفت. دو هفته از آمدن حمیـــــــــــد به اهواز می گذشت. روز بیست و هفتم دی ماه سال یکهزار و سیصد وشصت و پنج،پنجه در پنجه ی دشمن بعثی در عملیات کربلای پنج در شلمچه زخمی شد و به بیمارستان اهواز منتقل شد. خبر به پدر و مادرش رسید اما چند روز بعد قبل از آخرین دیدار، با دنیای فانی وداع کرد و به شهادت رسید.

پیکر مقدسش در زادگاهش روستای شیخ بشارت به خاک سپرده شد.


برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۱
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۵
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۳۶ - ۱۴۰۱/۱۰/۱۸
0
2
بنده برادر شهید هستم خیلی از اطلاعات ذکر شده درست نیست است
پاسخ ها
نوید شاهد کردستان
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۰۰ - ۱۴۰۱/۱۰/۲۰
سلام و وقت بخیر
ضمن تشکر از حسن توجه شما مخاطب عزیز، لطفا شماره همراه خود را برای ما ارسال کنید تا موارد اشتباه را در زندگی نامه این شهید والامقام اصلاح کنیم.
با تشکر
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۸:۵۰ - ۱۴۰۱/۱۲/۱۵
آقای برادر شهید کدام اطلاعات شهید عالی مقام اشتباه نوشته شده
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۹
این شماره تماس بنده هست(6973***0918) بخشی مهم و اصلی از زندگینامه شهید والامقام ذکر نشده است.
روح‌الله محمدی حاجي آبادی هستم‌
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۵۵ - ۱۴۰۱/۱۲/۱۵
0
0
تمامی اطلاعات شهيد عالی مقام کاملا مستند هستش‌منم برادر مادری شهيد هستم سپاسگزارم از زحمات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده