شهادت برای قادر بهتر از زندگی با ذلت بود
چهارشنبه, ۰۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۵۱
با نگاهی به زندگی و خاطرات شهید" قادر سعیدی" در می یابیم که او در تظاهرات و اعتراضات مردم مسلمان برعلیه ظلم وستم رژیم ستمشاهی شرکت فعالی داشت و معتقد بود که مرگ در راه حق بهتر از تسلیم شدن در مقابل دشمن است.
به گزارش نوید شاهد کردستان شهید قادر سعیدی فرزند احمد
و بهیخان در تاریخ 8 آبان ماه 1303در روستای کانی سیب، بخش
ننور شهرستان بانه چشم به جهان گشود. پدر و مادرش از طریق دامداری و کشاورزی جزئی،
امرار معاش میکردند. دوران کودکی قادر در فقر و نداری و اوضاع اسفبار مردم
مسلمان ایران و بالأخص روستاها گذشت.
محرومیت از نعمت سواد
با رسیدن به سن مدرسه به دلیل فقر مالی
خانواده و نیز نبود امکانات تحصیلی و آموزشی در آن دوره، همچون اکثریت کودکان
روستایی از نعمت یادگیری سواد، محروم ماند و در کنار پدر و مادرش به انجام کارهای
سخت روستا پرداخت. وی در سن جوانی، سنت رسول خدا(ص) را لبیک گفت و تشکیل زندگی
مشترک داد که حاصل آن 9 فرزند میباشد.
فعالیت های انقلابی
با شروع تظاهرات و راهپیمایی مردم مسلمان
ایران علیه رژیم ستمشاهی، نور امید به قلب قادر تابید، چرا که امیدوار گردید با
سرنگونی رژیم ظلم و ستم گذشته و روی کار آمدن حکومت عدل الهی، تمام تبعیضها و
بدبختیها به پایان خواهد رسید. شخصیت والا و جهانی حضرت امام خمینی(ره) را شناخت
و به صفوف طرفداران ایشان پیوست.
نحوه شهادت
با شروع تجاوزات ارتش عراق به خاک میهن اسلامی و
گلولهباران و بمباران شهرها و روستاهای مرزی، منطقه را ترک ننمود و همراه با
خانوادهاش در شهرستان بانه ماند. قادر در تاریخ 23 مهرماه 1362در جریان حمله
هواپیماهای عراق به بانه، هدف اصابت ترکش بمب قرار گرفت و به مقام والای شهادت
رسید. پیکر مطهر ایشان در گلزار شهدای بانه به خاک سپرده شد.
بمباران شهر
شهرستان بانه از شهرهای هم مرز
با کشور عراق است و در طول هشت سال دفاع مقدس، بارها و بارها هدف بمباران و اصابت
گلوله های توپ قرار گرفت. ما در شهر مانده بودیم. شهر تخلیه شده بود و مردم کمی
مانده بودند.شهید قادر، راضی به ترک شهرنبود.من بیشتر ترس ونگرانی ام بچه ها
بودند. بالأخره راضی شد ما را به روستایی امن ببرد، اما هر کاری کردیم، خودش
نیامد. میگفت: مرگ را میپذیرم، اما نیّت و خواسته دشمن را هرگز! دشمن همین را میخواهد
که شهر، خالی از سکنه باشد تا راحت تر بکوبد و پیشروی کند. ما به همراه عموی بچه ها
خداحافظی کردیم و رفتیم. صبح روز بعد هواپیماهای دشمن به شهر حمله کرده و تعداد
زیادی از مردم بیدفاع را به خاک و خون کشیدند و همسرم قادر نیز به شهادت رسید.
از
خاطرات همسر شهید
نظر شما