برای نجات دوستان به اوج قله شهادت رسید/ خاطراتی از پاسدار وظیفه شهید سعدی رحمانی
شهید مظعم سعدی رحمانی
فرزند:
محمود
ولادت:
۳ ̷ ۲ ̷ ۱۳۴۳
محل ولادت: روستای
اورامان تخت مریوان
شغل:
پاسدار وظیفه
تاریخ شهادت:
۱۲ ̷ ۴ ̷ ۱۳۶۴
محل شهادت:
روستای دزلی مریوان
نحوۀ شهادت:
درگیری با ضدانقلاب و واصابت گلوله
محل دفن: روستای اورامان تخت مریوان
شهید سعدی رحمانی، فرزند محمود و رابعه
در طبیعت زیبا و کوهستانی روستای اورامان
تخت مریوان به دنیا آمد. پدر
ومادرش از طریق باغداری و دامداری هزینه های سادۀ زندگی خود را تأمین می کردند.سعدی تا پایان دورۀ ابتدایی درس خواند. سپس
ترک تحصیل نمود تا در کار و
زحمت روستا به کمک
خانواده اش بشتابد.
حضور احزاب و گروهکهای ضدانقلاب در اکثر نقاط کردستان و به ویژه روستا ها و برافروختن آتش جنگ و خونریزی توسط آنان، سعدی را برآن داشت تا برای مقابله و پاکسازی منطقه از لوث وجود ضدانقلاب، به عنوان پاسدار وظیفه به سپاه پاسداران بپیوندد. وی در عملیات های نظامی و درگیری های متعددی شرکت نمود و سرانجام در درگیری با عوامل استکبار هدف اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
برای نجات دوستان به اوج قله شهادت رسید
آن سال اوج درگیری ها با ضدانقلاب بود. هرلحظه صدای شلیک گلوله و انفجار! تیرماه بود بود و برادرم سعدی در حال خدمت سربازی. اما چند روزی بود که ضدانقلاب به پایگاه حمله و آنجا را محاصره کرده است. کسی ندید و نفهمید که سعدی چطوری لباس هایش را پوشید. دیدم که سعدی بند و حمایل بست و آماده همرزم و دوستش را صدا زد. همرزمش هم ولایتی خودمان بود که با سعدی مرخصی گرفته بودند. پرسیدم کجا می روی؟ تو مگر مرخصی نداری؟ سعدی گفت : حالا وقت این حرف ها نیست. بچه های پایگاه محاصره شده اند و باید سریع به کمک برویم و گرنه قتل عام می شوند. ماشین تویوتای سپاه که تیربار روی آن نصب بود. براه افتاد سعدی و دوستش پشت تیربار بودند. یک ساعت نگذشته بود که خبر آوردند برویم و پیکر همرزم و دوست سعدی را به روستا بیاوریم. خیلی ناراحت بودیم. چند نفر تابوت را برداشتیم و رفتیم. ما دنبال پیکر مطهر دوست سعدی بودیم. اما خبر نداشتیم که در واقع برادرم سعدی شهید شده بود.
از خاطرات آقای احمد رحمانی، برادر شهید