خرداد خونین بانه/ آش نذری/ خاطراتی از دانش آموز شهید رضا صالح زاده
شهید معظم ؛ رضا صالح زاده
با عشق و ارادت به امام هشتم(ع) او را رضا نامیدند.اهل خانه و اهل محل غلامرضا صدایش می کردند.در فصل رویش گل های بهاری در شهر بانه دیده به جهان گشود.اردیبهشت ماه شهرستان بانه دیدنی است.کوه آربابا لباس سبز به تن می کند و دامنه سلیمان بگ با گلهای سرخ و زرد آزین بندی می شود.با دیدن این همه زیباییها در اردیبهشت بانه انگار که قطعه ای از بهشت را می بینید.اول اردیبهشت ماه سال 1354میان خانواده ای مذهبی و متدین با آمدنش، بهار را برای خانواده بهاری ترکرد . اهل خانه درانجام فرائض دینی کوشاودرعمل به احکام اسلامی می کوشیدند. در چنین فضای معنوی رشد و نموّ یافت.
مهرماه سال 1360در سن 7سالگی دست در دست پدر برای یادگیری علم و دانش در دبستان سید جمال الدین اسد آبادی زادگاهش ثبت نام شد.در همان کودکی همزمان با رفتن به مدرسه با تشویق خانواده سه جزء قرآن را حفظ کرد. سه سال از رفتنش به مدرسه می گذشت و خردادماه سال 1363پایه سوم را امتحان داده بود.اکثر مدرسه ها به حالت نیمه تعطیل درآمده بودند. نیمه خرداد آن سال مصادف با ماه مبارک رمضان بود که بر اثر تیر و ترکش هواپیماهای رژیم بعث عراق در پارک شهر که بعدها به یاد شهیدانش پارک 15خرداد نام گرفت به شهادت رسید.پیکر پاکش در جوار گلزار شهدای سلیمان بگ مدفون است.
در کودکی مریض شد،بیماریش به طول انجامید .نذر کردم اگر خوب شود هر سال به شکرانه سلامتی او آش محلی بپزم و در بین اهالی محل پخش کنم .یکی دو روز بعد شفا پیدا کرد و من هر سال آش درست می کردم و در بین همسایگان توزیع می کردم.چند ماه قبل ازشهادتش آش پختم تابه نذرم عمل کنم و او برای همسایه ها آش می برد. مدتی بود که با زن یکی از همسایه ها کدورتی در بین ما به وجود آمده بود و رضا اشتباهی آش را به خانه آنها برده بود.آنها آش نذری را گرفته بودند وکاسه راپر از شکلات وپنیرمحلی که ازروستا برایشان آورده بودندکرده بودو همین کار رضا باعث آشتی ما شد. 1
.......................................................................................................................
1 - از خاطرات مادر شهید