خرداد خونین بانه / تنبیه بدنی دانش آموزان کار ظالمانه ای است/ خاطراتی از شهید حسین شاه ویسی
شهید معظم ؛ حسین شاه ویسی
در بین مردم از مقبولیت بالایی برخوردار بود.همه ی اهل روستا او را قبول داشتند و در کارهایشان با او مشورت می کردند.در انجام فرائض دینی کوشا و عامل به انجام احکام اسلامی بود.
در سال 1299 در روستای «قوری چای» در نزدیکی شهر مرزی بانه ،میان خانواده ا ی متدیّن پا به عرصه وجود نهاد. با رسیدن به سن هفت سالگی به جای اینکه مانند سایر هم سن و سالانش راهی مدرسه شود به دلیل کمبود امکانات وفقر و استطاعت مالی در کنار سایر اعضای خانواده به کار زراعت و کشاورزی مشغول شد.
در سال 1339 با بانویی پاکدامن ودارای اصالت خانوادگی ازدواج نمود،ثمره این ازدواج 3 فرزندپسر و 3 دختر بود.
اگر چه چند سالی قبل از شهادت از روستا به شهر مهاجرت نمود ولی همچنان از طریق کشاورزی و کار در مزرعه زندگی را اداره می نمود.شصت و چهار سال زندگی را با همه فراز و نشیبش پشت سر گذاشت که در روز 15خرداد سال 1363 بر اثر بمباران هوایی شهر بانه توسط رژیم بعث عراق جان شیرین را نثار اسلام و انقلاب نمود و به خیل عظیم شهیدان هشت سال دفاع مقدس پیوست.پیکر پاکش در روستای «سبد لو» از توابع شهرستان بانه به خاک سپرده شد.
زمستان سال 1354 در روستای «قوری چای »من دانش آموز بودم ، معلم ما سپاه دانش بود.با لباس نظامی به کلاس می آمد.( سپاه دانش در حکم یک فرد نظامی بود و مردم از آنها حساب می بردند. )
یک روز تعدادی از دانش آموزان در انجام تکلیف کوتاهی کرده بودند،معلم دستور داد تا در سرمای شدید زمستان دستهایشان را در برف قرار دهند.تنبیه سختی بود،من هم جزو دانش آموزان خاطی بودم. رعب و وحشت فضای مدرسه را فراگرفته بود،کسی جرأت حرف زدن نداشت. این خبر به عمویم (شهیدحسین شاه ویسی) رسید. فوراً به مدرسه آمد و به کار معلم اعتراض کرد.معلم که در اوج جوانی بود و مقداری هم مغرور، اعتراض و نصیحت عمویم نه تنها در او اثر نکرد بلکه بر کار خود اصرار ورزید و حق به جانب گفت: من معلم این آبادی هستم و کارم را خوب بلدم! در جواب ، عمویم از کار ظالمانه اوعصبانی شد،به چهره معصوم بچّه ها نگاهی انداخت و معلم را مورد برخورد شدید قرار داد. نهایتاً معلم به اشتباه خود پی برد و تنبیه دانش آموزان برای همیشه از مدرسه رخت بر بست.1
........................................................................................................................
1 - بر گرفته از خاطرات آقای محمد شاه ویسی برادر زاده شهید