خرداد خونین بانه/ نهایت انسانیت/ خاطراتی از بسیجی شهیدرحمان رستمی
شهید معظم ؛ رحمان رستمی
فقر و تنگدستی بر زندگی خانواده اش سایه افکنده بود.از طرفی محرومیت های ناشی از رژیم ستم شاهی و کم توجهی به روستائیان به ویژه روستا های مرزی دست به دست هم دادتانتواند در مدرسه به یادگیری علم و دانش بپردازد.
از نعمت سواد محروم بود. امّا تربیت در خانوده ی متدیّن از وی جوانی مؤمن ساخته بود.از پدرش آموخته بود که نجات انسان ها تنها در سایه دین اسلام صورت می پذیرد.بیست سال قبل از شهادت در روستای «میرحسام» بانه متولّد شد.با سپری شدن دوران کودکی در روستا ،مدتی در شهر بانه بعنوان مغازه دار در بازار مشغول به کار شد.سپس با پیروزی انقلاب اسلامی و در عنفوان جوانی سلاح به دوش گرفت و در صف رزمندگان سپاه اسلام قرار گرفت.
دریایی از صفا و صمیمیّت ،ایمان،صداقت و خدمت به مردم در وجودش موج می زد و بسیار خوش برخورد بود.احترام به افراد بزرگ ترازخود را واجب می دانست . همواره در انجام کارها به خدا توکّل داشت و در اقامه نماز اوّل وقت کوشا بود.همه خوبی ها در وجودش جمع شده بود تا شایستگی شهادت را در 20 سالگی پیدا کند و نامش در لیست شهدای هشت سال دفاع مقدس ثبت گردد.
برادر بزرگش نقل می کرد که یک روز شهید برای عیادت یکی از دوستانش به بیمارستان می رود.در راهرو بیمارستان متوجه می شود که پیر مردی به خاطر مریضی دخترش و عدم توان پرداخت هزینه های بیمارستانی سخت ناراحت و درگوشه ای نشسته است. ازاینکه دخترش نیازبه عمل جراحی دارد و او قادربه پرداخت هزینه های بیمارستانی نیست،غم و اندوه وجودش را فراگرفته است.وقتی که رحمان از موضوع اطلاع پیدا می کند از پس اندازی که داشت و می خواست تا درآینده با آن ماشین بخرد،هزینه بیمارستان را تقبل می کند و از خرید ماشین صرف نظر می کند. 1
................................................................................................................
1 - بر گرفته از پرونده فرهنگی شهید