مجسمه / خاطراتی از شهید حسام الدین کریمیان
شهيد: حسامالدين كريميان
نام پدر: عارف
متولد: 3/2/1345
تاريخ شهادت: 10/2/63
محل شهادت: بانه
اوايل بهمن ماه سال 1357بود . تظاهرات و راهپيمائيهاي مردم برعليه رژيم شاه زياد شده بود،روي بيشتر ديوارهانوشته بودند، مدرسهها به صورت نيمه تعطيل بودند،دو روز بود كه تعداد زيادي ازجوانان سنندج دردور ميدان مركزي شهر جمع شده بودندوميخواستند مجسمه شاه را كه در ميدان نصب شده بود سرنگون كنند. از طرفي مأموران نظامي مردم را از مجسمه دور ميكردند و حتي تيراندازي هم ميكردند اما هر لحظه بر تعداد مردم افزوده ميشد مأموران ديگر توان مقابله نداشتندولذا رهاكردندو مردم بلافاصله مجسمه را ازجا كندند و به زمين انداختند. حسامالدين كه درجلوي جمعيت ودرپيش مجسمه بوده به خاطر فشارجمعيت نميتواند خودش را به عقب بكشد و موقعي كه مجسمه به زمين افتاده به كتف او برخورد ميكند و او را زخمي ميكند. شب همه در خانهي او جمع شده بوديم حالش را پرسيديم و علت را جويا شديم گفت اين خاندان ملعون جز ضرر و بدبختي، چيزي براي اين مردم مظلوم ندارند، بعد در حاليكه كتفش را نشان ميداد گفت كه ما نه از خودشان خيري ديديم و نه از مجسمهشان.
* خواب
آن شب كه ميخواستم بخوابم درفكر حسامالدين بودم و خاطرات او را مرور ميكردم. درخواب ديدم كه او در كنار يك درخت بيد نشسته است و با دست خود سينهاش را مالش ميدهد. چند لحظهاي كه به او نگاه كردم،جلو رفتم و به او سلام كردم.پرسيدم آياسينه اودردميكند.او درحاليكه دستهاي من رادردستهايش ميفشرد ازمن پرسيدمگر نميدانم كه سينهي او را با گلولههاي دوشكا شكافتهاند من كه انگار ميخواستم هدف او را بدانم، گفتم كه چرا خودت را به كشتن دادي.او در حاليكه عصباني نشان ميداد گفت هر مسلماني افتخار ميكند كه در راه خدا به شهادت برسد و او ناراحت است كه چرا يك جان داشته و يك بار شهيد شده است.