تاملی کوتاه بر زندگینامه پاسدار شهید اسماعیل احمدی
خود را وقف اسلام و انقلاب کرده بود و در این راه فداکاری میکرد. بر این باور بود او و امثال او باید فداکاری کنند تا اسلام بماند.
بر اساس تکلیف و ادای وظیفه لباس رزم پوشید تا پاسدار دین باشد و پاسداری از انقلاب اسلامی را خونبهای شهدا میدانست و پاسداری از آن را برخورد واجب میدید و در این راه شهادت را آرزو میکرد.
پاسدار شهید اسماعیل احمدی فرزند «ابراهیم» و خانم «رحیمه شریفی» در شهر حسنآباد یاسوکند دیده به جهان گشود .
در دهم تیرماه سال یک هزار و سیصد و چهل و یک با آمدنش به خانهی محقّر و روستایی پدر و مادری که با کشاورزی و باغداری امرار معاش میکردند، رونق خاصّی بخشید و با عشق به اسلام عزیز و فرزند حضرت ابراهیم نبی، نام اسماعیل را برای او انتخاب کردند.
ایّام کودکی در میان بازیهای کودکانه و در فضای معنوی خانوادهی متدّین گذشت و برای یادگیری علم و دانش در دبستان شهر که در آن مالها نسبتاً بزرگ بود ثبتنام گردید و همچون غالب روستازادگان در تحصیل علم به پایان دورهی ابتدایی اکتفا کرد و در کنار سایر اعضای خانواده در عرصهی باغداری و کشاورزی به فعّالیّت پرداخت.
سال یک هزار و
سیصد و پنجاه و هفت به هنگام پیروزی انقلاب اسلامی شانزده سال داشت و از انقلاب
نوپای اسلامی همراه ملّت بزرگ ایران اسلامی طرفداری میکرد و با شکلگیری سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی در سال یک هزار و سیصد و شصت با علاقهی وافر به دفاع از
میهن اسلامی پرداخت.
در شرایطی که کشور در مرزها با رژیم بعثی عراقی و در داخل با گروهکهای ضدّ انقلاب درگیر جنگ بود به عضویّت سپاه درآمد و پس از گذراندن دورههای آموزش نظامی به منطقهی عملیاتی دیواندره اعزام گردید.
دو سال از عضویّتاش در سپاه میگذشت که با دختر مورد علاقهاش خانم «پروین کریمی» ازدواج نمود و زندگی سادهای را سامان بخشید.
مدّتی کوتاه از ازدواجش میگذشت که پس از ماهها ایثار و فداکاری و حضور در چندین عملیات و درگیری در پنجم مهر ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و دو در روستای کوله دیواندره به درجهی رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش پس از تشییع در میان حزن و اندوه فراوان مردم وفادار به اسلام و انقلاب در زادگاهش به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیّتنامه شهید:
... معبودا، ای خالق من! توفیق شهادت را به من عطا کن!
... به دوستان و برادرانم توصیه میکنم در راه اسلام این کتب الهی و قرآن بکوشید و پیرو خطّ آن مرجع تقلیدم خمینی بتشکن باشند.
... اگر شهادت نصیبم شد بر من گریه نکنید، چون دشمنان اسلام فکر میکنند که شما مرا بیشتر از اسلام دوست داشتهاید.
من بنا به وظیفهی شرعی خود لباس پاسداری را به تن کرده تا بتوانم از انقلاب مستضعفین که خونبهای هزاران شهید دفاع کنم.