آرزوی وصال پدر به دیدار فرزندش برآورده شد/ شمه ای از زندگینامه سرباز رشیداسلام شهید شمس الله بابامحمدی
شهید شمس الله بابامحمدی
پس از عمری غریبی و بی نشانی خدا می خواست در غربت نمانی
از آن سرو سرافراز تو هر چند پلاکی بازگشت و استخوانی
روستای ویهج در تاریخ 10/3/1342 شاهد تولد نوزادی از خانواده محب و علاقه مند به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بود. قلب حاج شریف و سلطنت مسرور از رویش گلی که به زندگیشان طراوت نوی بخشیده بود آنها با تهیه ولیمه و اطعام به همسایگان و آشنایان و دیگران را در خوشحالی و شادمانی شان سهیم کردند و بزرگ خاندان با قرائت و اذان و اقامه بر نوزاد اسم اورا شمس الله نهاد تا در طول زندگی پرتوی از نور الهی در میان مردم گردد. دوران طفولیت و کودکی شمس الله در کنار خانواده و با عطوفت و مهر سپری گشت و تحصیلات عمومی را در زادگاهش به سرانجام رساند سپس به حرفه جوشکاری و آرماتوربندی روی آورد و از این راه به کسب روزی حلال مبادرت ورزید.
در دوران جوانی که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود با
هدف رفع محرومیت از شهر و دیار خود به عضویت گروه عمران وابسته به جهاد سازندگی
کردستان درآمد و در پروژه های مختلف از جمله احداث بیمارستان شهید بهشتی و مسجد
جامع قروه نقش وافری ایفا نمود
در سال 1361 به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد. او علیرغم تجربه قبلی و مهارتی که در قسمت مهندسی رزمی داشت اما با خضوع و علاقه به نبرد با متجاوزین کشور عزیزمان به صورت رزمی از طریق ارتش جمهوری اسلامی به جبهه های عملیاتی جنوب کشور اعزام گردید او با جسم تنومند خود با لیاقت و شجاعت بوسیله تیربار به شکار تانک های دشمن می پرداخت و افتخار رزمندگان اسلام بود سرانجام در عملیات غرورآفرین والفجر یک در 24/1/1362 از ناحیه پای راست بشدت مجروح شد و همراه تعدادی دیگر از همرزمانش در حالی که مجروح بود به اسارت درآمد و توسط دشمن بی رحم در حالت جراحت و اسارت به سعادت شهادت نائل آمد بدن این سرباز فداکار انقلاب مدت 8 سال در سرزمین فکه جا ماند و مقام مفتودالاثر را از آن خود کرد اما پدر چشم انتظارش را بیش از این رها نکرد و قصد مراجعت به قروه را نمود . حاج شریف در مدت 7 سال فراق پسر مکرراً درب منزل می نشست و به هر عابری سلام و تعظیم می کرد و آرزوی وصال می نمود. اما آرزویش در تاریخ 11/12/1370 برآورده شد ولی بجای آغوش گرم شمس الله ، استخوانهای او را بوئید اما همواره شاکر و ممنون خدای متعال بود که وصال فرزندش را روزی اش کرده است .
:
پس از عمری غریبی و بی نشانی خدا می خواست در غربت نمانی
از آن سرو سرافراز تو هر چند پلاکی بازگشت و استخوانی
روستای ویهج در تاریخ 10/3/1342 شاهد تولد نوزادی از خانواده محب و علاقه مند به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بود. قلب حاج شریف و سلطنت مسرور از رویش گلی که به زندگیشان طراوت نوی بخشیده بود آنها با تهیه ولیمه و اطعام به همسایگان و آشنایان و دیگران را در خوشحالی و شادمانی شان سهیم کردند و بزرگ خاندان با قرائت و اذان و اقامه بر نوزاد اسم اورا شمس الله نهاد تا در طول زندگی پرتوی از نور الهی در میان مردم گردد. دوران طفولیت و کودکی شمس الله در کنار خانواده و با عطوفت و مهر سپری گشت و تحصیلات عمومی را در زادگاهش به سرانجام رساند سپس به حرفه جوشکاری و آرماتوربندی روی آورد و از این راه به کسب روزی حلال مبادرت ورزید.
در دوران جوانی که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود با هدف رفع محرومیت از شهر و دیار خود به عضویت گروه عمران وابسته به جهاد سازندگی کردستان درآمد و در پروژه های مختلف از جمله احداث بیمارستان شهید بهشتی و مسجد جامع قروه نقش وافری ایفا نمود در سال 1361 به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد. او علیرغم تجربه قبلی و مهارتی که در قسمت مهندسی رزمی داشت اما با خضوع و علاقه به نبرد با متجاوزین کشور عزیزمان به صورت رزمی از طریق ارتش جمهوری اسلامی به جبهه های عملیاتی جنوب کشور اعزام گردید او با جسم تنومند خود با لیاقت و شجاعت بوسیله تیربار به شکار تانک های دشمن می پرداخت و افتخار رزمندگان اسلام بود سرانجام در عملیات غرورآفرین والفجر یک در 24/1/1362 از ناحیه پای راست بشدت مجروح شد و همراه تعدادی دیگر از همرزمانش در حالی که مجروح بود به اسارت درآمد و توسط دشمن بی رحم در حالت جراحت و اسارت به سعادت شهادت نائل آمد بدن این سرباز فداکار انقلاب مدت 8 سال در سرزمین فکه جا ماند و مقام مفتودالاثر را از آن خود کرد اما پدر چشم انتظارش را بیش از این رها نکرد و قصد م.