تاملي كوتاه بر زندگينامه شهيد احمد مفاخري
شهید احمد مفاخری
اولین روز طراوات بهاری سال 1345 ، روستای احمد آباد پنجه شاهد شکفتن گلی خوشبو از خانواده ای منقش به نقوش دلربای امامت و ولایت بود.
علی نام احمد را بر گوش نوزاد دلربایش خواند تا با یاد و نام پیام آور رحمت و برکت فرزندش مبارک گردد.
دوران طفولیت احمد در دامان مادر مهربانش، سلطنت به سرعت سپری شد و سپس
تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش با موفقیت به پایان برد.
پدرش می گوید من پنج
فرزند داشتم ، چهار فرزندم در یک کفه ترازو و احمد به تنهایی در سمت دیگر سنگینی
می کرد.
البته آرزوی تحصیلات عالیه برای احمد تحقق نیافت مگر امکان داشت با مشکلات اقتصادی پدر به شهر مهاجرت و تحصیل علم کند .
اما مگر نوجوانی با شهامت و فداکاری
مثل او می تواند بیکار بماند؟؟!! چرا که بیکاری ننگ است برای جامعه و عاری است
برای خانواده . لذا با همت والای خود همراه دوستانش به تهران مهاجرت و به کارگری
ساختمان می پرداخت و دستمزدش را صرف خانواده می نمود.
اینک احمد به جوانی برومند تبدیل شده است و لازم بود تصمیم بالاتری بگیرد .
آری او وظیفه و تکلیف خود را شناخت . لباس مقدس سربازی به تن نمود و به منطقه عملیاتی رزمندگان اسلام در خوزستان اعزام گردید .
احمد بیش از یکسال با حضور خود در منطقه عملیاتی و پاسداری
از مرزهای مقدس جمهوری اسلامی تلاش و سعی وافر نمود او با عنوان و سمت آرپی چی زن
در خط اول جبهه حضور می یافت و با شور و شوق در آرزوی شهادت به سر می برد.
حتی شب
شهادتش به هم رزمش می گوید امشب حس عجیبی دارم شاید شب آخر می باشد ، «فردا آخرین رزمم خواهد بود» و تقدیر او اینگونه هم
شد .
فردای آن شب ساعت 10 صبح بیست و دوم آذر 1366 ، حملات و عملیات رزمی سپاهیان اسلام آغاز شد .
او در این عملیات مسئول تیر بار گرینف بود در این عملیات غرور آفرین اصابت تیر دشمن به احمد او را به آرزوی دیرین خود رساند او به فوز عظمای شهادت در راه خدای تعالی نائل آمد و همراه با سایر شهدا در نزد پروردگار به روزی خود مشغول گشت چرا که به قول حضرت امام (ره) شهدا در قهقه مستانه شان و در شادی وصلشان عند ربهم یرزقون اند و از نفس مطمئنه برخوردار هستند. یادش گرامی و راهش مستدام باد.