پيروز خواهيم شد/ شهيد محمد عليايي
انشاالله پیروز خواهیم شد
آن شب ضدانقلابیون روستا را محاصره و به پایگاه حمله کردند. سپس ملاحیدر فهیم، همسرم و چند نفر دیگر از اهالی روستا را دستگیر کردند تا با خود ببرند. همسرم میرزامحمد دسته کلید مدرسه روستا را همراه با یادداشتی به خادم مسجد داده بود تا بدست من برساند. صبح روز بعد فهمیدم روی کاغذ نوشته است: همسر عزیزم مواظب بچهها باش. مطمئن هستم که بر نمیگردم و به شهادت میرسم. ضدانقلاب در تاریکی شب، سرمای کوهستان و پای پیاده آنها از روستا خارج کرده و حتی اجازه نداده بودند که عالم بزرگوار، ملاحیدر فهیم که پیرمردی هشتاد ساله بود، کفش بپوشد. همسرم در مسیر روستای بعدی به ملاحیدر میگوید: ماموستا، خوشحالم که افتخار همراه بودن با شما را دارم. آرزویم همیشه مردن در رکاب شما بوده است. ملاحیدر از وی دلجویی میکند و میگوید: مسلمان بودن و مسلمان ماندن نیاز به تحمل و مقاومت دارد. انشاءالله پیروز خواهیم شد... ضدانقلاب پس از مدتی اعلام میکند در ازاء آزادی آنها پول نقد میخواهد. ما خواستیم همین کار را بکنیم اما یکی از برادران سپاه گفت: دروغ میگویند، پول ندهید. اسراء را در منطقه سارال دیواندره اعدام کردهاند و پیگیریهای مطهرشان در راه رسیدن به روستاست.... دو دختر هفت ساله و یازده سالهام پس از دیدن جنازه خون آلود پدرشان بیمار شدند.
اولی در چهار روز پس از خاکسپاری و دومی در پنجمین روز، هر دو از دنیا رفتند.
از خاطرات مریم رحمی زر- همسر شهید