صالح به بر حق بودن انقلاب و نظام نوپای اسلامی یقین و ایمان داشت. پس برای مبارزه با ضد انقلابیون وابسته به استکبارو خشکا نیدن ریشه ی آنها به سبز پوشان سپاه پاسداران پیوست و مسلح گردید...
نويد شاهد كردستان:

شهید معظم صالح غلامی

صالح فرزند الله مراد و ثویبه˓مورخه هشتم مهر ماه سال یکهزارو سیصدو بیست و هفت در روستای مایندول حسین آباد سنندج چشم به جهان گشود. خانواده اش از طریق کار سخت کشاورزی و دامداری ارتزاق میکردند. دوران کودکی اش را همانند مردم روستا های آن دوره در فقر و نبود امکانات اولیه ی زندگی گذراند.
با رسیدن به سن کسب علم ودانش ازنعمت یاد گیری سواد بی بهره ماند و از همان کودکی تن ضعیف خود را در کنار پدر به کار سپرد. در سن جوانی سنت رسول الله(ص)را لبیک گفت و ازدواج نمود که ثمره ی آن دو فرزند(یک دختر و یک پسر)بود.

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمن ماه سال۱٣۵۷به رهبری زعیم عالیقدرحضرت امام خمینی(ره)آمال وآرزو هایش بر آورده شد و بهار آزادی را جشن گرفت. اما حضور احزاب و گروهکهای ضد انقلاب در اکثر نقاط کردستان و آتش افروزی و جنگ طلبی آنان˓بسیار زود به احساس خوشایند او پایان داد. و به دلیل نبود امنیت به شهر سنندج مهاجرت نمود.

صالح به بر حق بودن انقلاب و نظام نوپای اسلامی یقین و ایمان داشت. پس برای مبارزه با ضد انقلابیون وابسته به استکبارو خشکا نیدن ریشه ی آنها به سبز پوشان سپاه پاسداران پیوست و مسلح گردید. وی با شرکت فعال در چندین عملیات پاکسازی مناطقی از کردستان از لوث وجود ضد انقلاب سرانجام در تاریخ٢ ̷ ۵ ̷ ۱٣٦۵در حمله ددمنشانه هواپیما های رژیم عراق به شهر سنندج˓همراه با همسر فداکارش ثویبه احمدی و همچنین فرزند دلبندش چنور هدف اصابت ترکش بمب قرار گرفت و عاشقانه به دیدار معبودش شتافت.

پیکر مطهر شهید صالح غلامی در گلزار شهداء بهشت محمدی در سنندج و در جوار همسر و دخترش خاکسپاری شد. از این شهید گرانقدر یک فرزند پسر به یادگار باقی است.

 از خاطرات خانم صغری آقایی˓زن برادر شهید :

حدودا یکسال از پاسدار شدنش میگذشت. چنان آرام و خونسرد و دارای تجربه بود که هم رزمانش میگفتند: هرجا که کاک صالح برود˓ماهم میرویم ! کاک صالح میگفت:بابا˓دست بردارید. من در مرخصی هستم و میخواهم استراحت کنم. آخرشما مرا به کشتن میدهید! اصلا من میخواهم بروم جهنم ! همرزمانش با خنده و شوخی میگفتند:باشد ماهم می آیٸم. ضد انقلاب روی خونسردی و نترسی کاک صالح حساسیت به خرج میداد. به همین خاطر چند بار او را به اعدام تهدید کردند. کاک صالح با خنده میگفت: اینها مانند گربه هایی هستند که دستشان به گوشت نمیرسد و فقط میو میو میکنند. هم رزمانش اینطوری در میدان نبرد روحیه میگرفتند.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده