زندگينامه
اهل تقوی بود و با ایمان راسخ در وادی جهاد قدم نهاده بود و همواره می‌گفت بترسید از کسی که از خدا نمی‌ترسد و خود معتقد بود....
نويد شاهد كردستان:


فرزند:.................. سعید

ولادت:................ 1/1/1301

شهادت:.............. 15/5/1363

محل شهادت:..... شهر سقز

نحوه شهادت:..... بر اثر اصابت گلوله

محل دفن:........... گلزار شهدای سقز

اهل تقوی بود و با ایمان راسخ در وادی جهاد قدم نهاده بود و همواره می‌گفت بترسید از کسی که از خدا نمی‌ترسد و خود معتقد بود.

باید در زندگی ترس خدا را در دل داشت و با همین اعتقاد زندگی می‌کرد در یکی از روستاهای منطقه سرشیو سقز به نام هر میدول دیده به جهان گشود و بعدها به همراه خانواده به روستای قامیشله در همان منطقه نقل مکان نمودند. سه ماه بیشتر نداشت مادرش آمنه به رحمت خدا رفت و او تحت سرپرستی پدر و نامادری قرار گرفت و از قضا نامادری هم دار فانی را وداع گفت فقر و تنگدستی و وضع نامناسب مالی وی را ناگریز ساخت، تا به همراه خانواده به شهر سلیمانیه عراق مهاجرت نمایند و اطراف این شهر سکونت یافتند و از طریق چوپانی و کارگری زندگی را اداره می‌کرد در همان جا بود که به سن هیجده سالگی رسید و توسط حکومت وقت عراق دستگیر و به خدمت سربازی اعزام شد چهار ماه در پادگان کانی اسکان سلیمانیه خدمت کرد و بعد از گرفتن چند روز مرخصی از پادگان خارج و دیگر به محل خدمت خود بازنگشت و با فرار از خدمت به روستای داروخان عراق پناهنده شد و نزد دایی خود که در آنجا سکونت داشت به شغل چوبداری مشغول گردید تا سال 1329 در نزد دایی‌اش که درویش محمد نام داشت و مردی متدین و خدا ترس بود باقی ماند و در همان روستای داروخان ازدواج نمود و صاحب دو فرزند شد و آنها را عبدالله و علی نام نهاد و سپس به ر وستای دیگری به نام اسماعیل آباد در همان منطقه مهاجرت نمود دو فرزند دیگرش سعید و خدیجه در این روستا به دنیا آمدند در سال 1338 به شهر پنجوین عراق رفت و به مدت نه ماه نیز در این شهر سکونت پیدا کرد و فرزندش کمال در آنجا متولد شد و در نهایت بعد از سال‌ها زندگی در غربت و به دور از اقوام و نزدیکان به زادگاهش روستای هرمیدول بازگشت و آنجا را به عنوان محل زندگی و سکونت برگزید و پسر کوچکش غریب در سال 1345 در همین روستا به دنیا آمد و در این روستا قبل از انقلاب اسلامی توسط خوانین و ژاندارم رژیم ستم شاهی سختی‌ها و اذیت و آزارهای زیادی را متحمل گردید.

با دست رنج کارگری و کسب درآمد حلال در سال 1351 توفیق زیارت خانه خدا را پیدا کرد و تا سال 1359 در روستا زندگی‌اش ادامه پیدا کرد و در همان سال بر اثر فشار گروهک های ضد انقلاب سرزمین پدری را ترک و به شهر سقز نقل مکان نمود و در اسفند ماه همان سال با عضویت در سازمان پیشمرگان مسلمان کرد و با حدود شصت سال سن سلاح به دوش گرفت تا از میهن اسلامی پاسداری نماید و بعدها پنج فرزندش یکی پس از دیگری در راهی که پدر قدم نهاده بود به جمع پیشمرگان مسلمان کرد درآمدند و لباس رزم و جهاد در راه خدا را پوشیدند در عملیات‌های زیادی حضور پیدا کرد و با شجاعت بارها تا مرز شهادت پیش رفت در آبان ماه سال 1360 فرزند برومندش کمال غریبانه به دست ضد انقلاب به شهادت رسید و فرزند دیگرش سعید در آستانه دومین سالگرد شهادت کمال شربت گوارای شهادت را نوشید و بعدها فرزند دیگرش غریب به مقام رفیع شهادت نائل آمد

این پیشمرگ جان بر کف و مجاهد نستوه در آن روز به عنوان پدر دو شهید و سه پیشمرگ مسلمان جان بر کف با وجود کهولت سن از دین مبین اسلام پاسداری می‌کرد و چون همه او را قبول داشتند و در بین همرزمان به تقوا و دین داری شهرت داشت از طرف فرمانده وقت سپاه سقز شهید مصطفی طیاره به عنوان مسئول حراست از خانه‌های سازمانی خانواده شهداء و پیشمرگان مسلمان کرد و دیگر رزمندگان سپاه اسلام منصوب شده بود که سرانجام در نیمه های شب در حال گشت زنی بر اثر تیر نیروهای خودی خلعت زیبای شهادت را پوشید و در جوار فرزندان شهیدش آرام گرفت.



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده