شهیدی که بــا ترس بیگانـه بـود
عشق به شهادت
حــاج شــریف، انســان کمــال یافتــه و بــه
خـدا پیوسـته ای بـود، کـه اندیشـه ای جـز دفـاع از دیــن خــدا و خدمــت بــه
مــردم نداشــت، همـه ی وجـودش را وقـف دفـاع از ارزشهـای الهـی نمـوده بـود، ذکـر
خـدا و دعـا و نیایـش پیوســته ورد زبانــش بــود و جــز شــهادت از خداونــد
چیــز دیگــری نمیخواســت.
یــک بــار از او ســوال کــردم، چــرا ایــن همــه
آرزو میکنــی کــه بــه شــهادت برســی؟ گفــت: مگــر
مقامــی بالاتــر از شــهادت وجــود دارد، شــهادت اوج کمــال انســان اســت،
شــهادت بهره ای اســت کــه خداونــد، آن را فقــط بــه خاصــان درگاهــش کرامــت
میکنــد، شــهید دوسـت خداسـت، شـهید را خداونـد در قـرآن توصیــف فرمــوده اســت.
اگــر حضــرت حــق بخواهـد، بنـده ای را بـه اوج سـعادت برسـاند، شــهادت را نصیــب
او میکنــد، شــهادت مخصــوص دوســتان خداســت، مگــر ممکــن اســت مــن از خــدا
چیــزی جــز شــهادت را طلــب کنــم. حاجـی، آن چنـان بـه زیبایـی ایـن
موضـوع را برایــم بیــان کــرد، کــه مــن هــم از خــدا خواسـتم، یـا شـهادت را
قسـمتم کنــد یـا مــرا مــورد شــفاعت شــهدا قــرار دهــد و بــا آنــان
محشــورم نمایــد.
حاجــی ویژگیهــای بــر جســته ای داشــت، بســیار صبــور و بــا گذشــت بــود، در صبــر و پایمـردی مثـل کـوه بـود. اهـل تجمـل و افـراط و تفریــط نبــود، همیشــه حــد تعــادل را نگــه میداشــت و هــم خــود اهــل قناعــت بــود و هـم دیگـران را بـه ایـن مهـم توصیـه میکـرد. )خانم عایشه وکیلی-همسر شهید(
با شهامت و بی باک
پــدرم در شــهامت
و شــجاعت کــم نظیــر بـود، گویـی هیـچ وقـت واژه ای بـه نـام ترس را نشــنیده بــود. بــا ایــن واژه و مشــتقات آن کاملا
بیگانـه بـود.
همـه ی تلاشـش ایـن بـود، دشــمن را وادار بــه تســلیم نمایــد،
بــه آنهــا ثابــت کنــد، ناحــق هســتند، و تــوان مقاومــت در برابــر
رزمنــدگان اسلام را ندارنــد.
در هرجــا کــه بچه هــای رزمنــده،
احســاس دلتنگــی میکردنــد، وقتــی وارد جمــع آنهــا میشــد، بلافاصلــه فضــا
را عــوض میکــرد، انــگار بــه وجــود بچه هــا روحیــه تزریــق میکــرد،
کســالتها و خمودگیهــا رفــع و بـر طــرف میشـد، شـادابی و طـراوت وجــود همــه
را فــرا میگرفــت. در اوایــل مقابلــه بــا ضــد انقلاب،
مــا امکاناتمــان کــم بــود، پــدرم از حداقــل امکانــات حداکثــر اســتفاده را
میکــرد، حتــی اجـازه نمـیداد یـک گلولـه بـی هـدف شـلیک شــود
. بــا اینکــه ســن و ســالی از او کذشــته بــود، امــا آنچنــان ســبک روح و پــر تحــرک بــود که کارهایـش همـه را بـه تعجـب وا میداشـت هــر مســؤلیتی را کــه بــه او واگــذار میکردنــد، میپذیرفــت، خیلــی وقتهــا بــه جــای تیربارچیهــا، از تیــر بــار اســتفاده میکــرد، بارهــا اتفــاق می افتــاد، آرپیجــی را بــر میداشــت و میرفــت، در نزدیکتریــن نقطـه بـه محـل اسـتقرار دشـمن آن را شـلیک میکــرد، در انجــام مأموریتهاییــش شــوق و ذوق عجیبـی داشـت. همـه ی وجـودش سرشـار از عشـق بـه انقلاب اسلامی بـود، او عاشـقانه بــرای حفــظ انقلاب اسلامی تلاش کــرد و در ایـن راه نیـز گوهـر گرانبهـای وجـودش را تقدیــم کــرد. )حــاج عمــر صالحیــان فرزنــد و همــرزم شــهید(