زندگينامه شهيد مسعود سر رشته داري
دوم اردیبهشت ماه سال یک هزار و سیصد و سی و پنج در شهرستان بیجار گروس وقتی دیده به جهان گشود که پدرش باقر چند ماه قبل از ولادت وی دارفانی را وداع گفته بود و او برای شهید از دیدن سیمای پدر محروم ماند و تحت سرپرستی مادرش خانم «اختر تقیزاده» قرار گرفت.
بعد از سپری شدن دوران طفولیّت، با وجود مشکلات حاکم بر زندگی خانواده از جمله فقر مالی او در تحصیل علم در حد خواندن و نوشتن اکتفا نمود و از زمانی که توان کار کردن را پیدا کرد از طریق کارگری میکوشید تا بتواند بخشی از نیازهای خانواده را تأمین نماید.
اواخر سال یک هزار و سیصد و پنجاه و سه ازدواج نمود و خانم «پروین حکمتیان» را به عنوان همسر و شریک زندگی مشترک خود برگزید و بعد از ازدواج برای ادامهی زندگی به تهران مهاجرت کرد و در یکی از مراکز تولیدی به عنوان کارگر مشغول به کار شد.
ثمرهی زندگیاش سه فرزند بود. اوّلی را «امالبنین» نامیده بود. همنام همسر باوفای امام علی(ع) و مادر علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس(ع) و سعید و حمید که با یک سال اختلاف متولّد سالهای یک هزار و سیصد و پنجاه و چهار و پنجاه و پنج دو فرزند دیگر وی بودند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقب آن تجاوز رژیم بعث عراق به مرزهای میهن اسلامی، کار قبلی خود را رها کرد و با انگیزهی دفاع و پاسداری از مرزهای کشور نظام نوپای اسلامی به عضویّت سپاه درآمد و پس از ماهها ایثار و فداکاری و حضور در عملیاتهای مختلف بیست و سوم فروردین ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و دو در منطقه شرهانی به درجهی رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
پاسدار شهید
مسعود سررشتهداری در فرازی از وصیّتنامهاش که در تاریخ دهم شهریور ماه یک هزار
و سیصد و شصت به رشتهی تحریر درآمد، با تأکید سفارش میکند:
مراسم ختم مرا در کمال سادگی برگزار نمائید و اهل خانواده و دوستان و همرزمان را به صبر و مقاومت دعوت میکند و در ادامه به تربیت اسلامی و تحصیل فرزندانش در مدارس صد در صد اسلامی سفارش میکند و آرزو میکند فرزندانش با دفاع از حریم مقدّس اسلام راه او را ادامه دهند و در هیئات مجالس و محافل عزاداری سیدالشهداء و شهدای کربلای معلی حضور پیدا کنند و در پایان مینویسد امیدوارم فرزندان من با رفتار [خوب] خود چنان رشدی از خود نشان دهند که دیگران را به این راه [راه دین و پاسداری از انقلاب] تشویق کنند.