سه خاطره از شهيد محمد رضا ترابيان
خدمت بیمنّت:
در خیلی از
کارها مهارت داشت، علاوه بر حرفهای قنادی که در مغازهی پدر آموخته بود به کار
جوشکاری و بنایی هم آشنایی داشت.
در همان سالهایی که در سپاه خدمت میکرد به کمک یکی از همرزمان که مشغول ساختمانسازی بود و وضع مالی ضعیفی داشت، میرفت و تا دیروقت کار بنایی میکرد و بیمنّت و تنها برای رضای خدا و کمک به بندگان او این کارها را انجام میداد و از این که با دست او گرهای از مشکلات رزمندگان باز میشد لذت میبرد.
لباس فرم سپاه:
هر وقت که او را میدیم لباس ساده خاکی و معمولی را به تن میکرد و هیچوقت او را در لباس فرم سپاه ندیدم و هروقت از او سؤال میکردیم میخندید و میگفت لباس فرم سپاه لیاقت میخواهد و گاهی با شوخی به او میگفتیم حتماً در سپاه به او لباس نمیدهند و حتی در زمانی که فرماندهی گردان را عهدهدار بودند ما خبر نداشتیم که او در سپاه این جایگاه را دارد تا زمانی که به شهادت رسید و برای اوّلین بار دیدم که لباس سبز سپاه پوشیده است و به عنوان شهید معرکه و میدان جنگ با همان لباس خونین در دل خاک جای گرفت.
سرباز فدایی امام بود:
با تمام وجود به امام خمینی(ره) عشق میورزید امام (ره) خطّ قرمز او بود با وجود سعه صدر بالا به طوری که کمتر از کوره در میرفت و عصبانی میشد اما اگر کوچکترین نقدی به امام (ره) صورت میگرفت صبر و تحملش را از دست میداد و با منتقد در هر لباس و جایگاهی برخورد میکرد و اگر رابطه دوستی با آن فرد وجود داشت قطع رابطه میکرد و این عشق و علاقه او به بنیانگذار انقلاب اسلامی در بین هم زمان همزبان زد همه بود.