مروري به زندگي شهيد يدالله صحرايي
شهيد يدالله صحرايي (1363ـ 1346)
شهيد يدالله صحرايي فرزند "احمد و بتول" در پنجمين روز از ديماه سال يكهزار و سيصد و چهل و شش در شهرستان قروه همچون لالهاي در بوستان كاشانهي پدر روييد
يدالله پس از آنكه سالهاي كودكي را سپري نمود به
تحصيل اشتغال يافت و مقاطع ابتدايي و راهنمايي را با تلاش و پشتكار بيوقفه و با
اخذ نمرات مطلوب به پايان رسانيد.سپس به عرصهي كار و تلاش قدم نهاد.
شهيد صحرايي بعد از آنكه باران پيروزي از سوي ابرهاي غيرت و آزادگي در صحيفه سرزمين خشكيده ميهن جاري گشت به صفوف مستحكم و خللناپذير سبزپوشان سپاه اسلام اين دلاورمردان ايثار و مجاهدت پيوست و به عنوان پاسدار رسمي درصدد خدمت خالصانه به نظام و ميهن اسلامي برآورد تا اينكه بعد از مدتي تلاش عاشقانه در منطقه كردستان و شركت در پاكسازي عوامل خودفروخته گروهها عازم منطقه عملياتي جنوب شد و بعد از چندي جهاد و مبارزه در راه حفظ اسلام در 18/7/63 در منطقه پاسگاه زيد مجروح و در بيمارستان دكتر بهشتي تهران بستري گرديد اين فرزند برومند اسلام در بيست و يكمين روز از اسفند ماه سال هزار و سيصد و شصت و سه بر اثر جراحت وارده روح متعالي خود را در آسمان آبي بهشت به پرواز درآورد. مزار پاك اين شهيد گرانقدر در گلزار شهداي قروه واقع ميباشد.
شهيد صحرايي از نظر اخلاقي در سطح بالايي قرار داشت
انساني دلسوز در خانواده براي پدر و مادر خواهر و ساير بستگان بود و ايشان در
خانواده از نظر اخلاق يك فرد نمونه بود و هميشه خانواده از ايشان سرمشق ميگرفتند
و او را الگو قرار ميدادند.
اين شهيد ارجمند از سن دوازده سالگي به مسائل ديني علاقمند بود و در جلسات مذهبي شركت ميكرد. در تظاهرات و راهپيماييهاي ضد رژيم ستمشاهي شركت فعال داشت و هميشه در مدرسه براي توزيع و پخش اعلاميهها بر عليه رژيم حضور مييافت.
عشق حسيني
ميگفت شهيد صحرائي بسيار انسان مهربان و دلسوزي بود. گفتم يقيناً شما هم اين مطلب را باور داريد كه هميشگي و همه جائي بودن يك نعمت انسان را كم كم دچار غفلت از آن ميكند. مثلاً شما اكسيژن هوا را در نظر بگيريد، چون هميشه هست. همهجا هست كمتر كسي متوجه اين مطلب است و كمتر كسي هم به خاطر اين نعمت بسيار عظيم، خدا را شكر ميگذارد. اگر فقط براي چند دقيقه اين اكسيژن به انسان نرسد، سر از زير خاك درخواهد آورد. از آن نعمتهايي كه در روايات جزء نعمتهاي بسيار مهم ذكر شده كه در عين حال كمتر هم مورد توجه عموم قرار ميگيرد، نعمت امنيت است. اگر امنيت نباشد، سنگ روي سنگ بند نميشود. اگر امنيت نباشد، اختراع و اكتشاف هم نخواهد بود. اگر امنيت نباشد، آرامش هم نخواهد بود. اگر امنيت نباشد رونق دينداري هم نخواهد ماند. اگر امنيت نباشد، پيشرفت هم نخواهد بود، اگر امنيت نباشد رشد استعدادها هم نخواهد بود.
و بالاخره اگر امنيت نميداشتيم الان در كمـال صحت و سلامت بسر نميبرديم. اگر امنيت نداشتيم الان دنبال دين و دينداري نبوديم. و اگر امنيت نميداشتيم اكنون كشور را به مرز خودكفايي نميرسانديم و هزار چيز ديگر… كه قلم ياراي نوشتنش را نيست. اما خوب است سري هم به اين بحث بزنيم كه حالا ما اين امنيت را از كجا و چگونه بدست آوردهايم؟ آيا ما اين امنيت را پيدا كردهايم؟ يا اينكه سر سفره كساني هستيم كه آنها ايجاد امنيت كردند. اين را هم همه ميدانند و اقرار دارند كه اگر آن موقع شهيدان پا در ميان نميگذاشتند و با ريختن خون خود، اين امنيت را ايجاد نميكردند ما بايد هنوز هم زير پاي آمريكا، صداي خرد شدن استخوانهايمان را ميشنيديم. آري شهيد يدالله صحرايي بايد انسان دلسوز و مهرباني بود، اگر مهربان و دلسوز نبود كه خود را فدا نميكرد كه من و شما در امنيت به سر بريم. اگر شهد صحرايي نميرفت ما نميمانديم اگر او نميرفت ما نميرسيديم.
اگر آنان اين فداكاري را نميكردند ما اكنون نه امنيت داشتيم و نه كشوري و نه رشدي و نه علمي و نه هيچ چيز ديگري.