خاطراتي از شهيد سيد رزگار عزيزي/«شما اين پيروزي را آفريدهايد»
سيد رزگار عزيزي
«در كار خير پيش قدم بود»
در همه كارها كه رضاي خدا و خلق خدا درآن بود پيش قدم بودند در عمليات پيشاپيش همه وارد عمل مي شدند و هرگاه نيازمندي دست نياز به سوي او دراز ميكرد نه تنها در حد توان در كمك به او پيشدستي مي نمود اطرافيان را نيز به كمك واميداشت و گاهي هم كمك ديگران را جمع آوري ميكرد و به نيازمندان ميداد و كمتر پيش مي آمد كسي بتواند به هنگام برخورد با وي زودتر سلام كند هر جا كه ميشنيد يكي از آشنايان يا بستگانشان به رحمت خدا رفته است حتماً در مراسم حضور پيدا ميكرد و تا لحظهاي كه احساس ميكرد فرد مصيبت ديده به وجود وي نياز دارد در كنار آنها ميماند و از هيچ كمكي دريغ نميورزيد.[1]
«شما اين پيروزي را آفريدهايد»
يكي از خاطراتي كه از او شنيدم ماجراي حضور در يكي از عملياتها و شكست ضدانقلاب بود ميگفت وقتي كه اطلاع پيدا كرديم گروهي از ضدانقلاب در يكي از روستاهاي اطراف شهر نفوذ كرده اند براي دستگيري آنها وارد عمل شديم با رسيدن ما عده اي متواري شدند و چند نفر هم به هلاكت رسيدند و يكي از آنها نيز به اسارت ما درآمد يكي از همرزمان ما نيز تيرخورد و قادر به حركت نبود و در بازگشت از عمليات دوستان به نوبت او را به دوش مي گرفتند هنگامي كه من او را به دوش گرفتم به او گفتم فلاني يكي از افراد ضدانقلاب را دستگير كرده ايم و او همراه ماست با شنيدن اين حرف به حدي خوشحال شد كه خود را از دوش من پايين انداخت و گفت اولاً در مقابل دشمن حاضر نيستم از خود ضعف نشان دهم در ثاني نمي خواهم شما كه پيروزي را آفريده ايد با حمل كردن من حلاوت و شيريني پيروزي را به كامتان تلخ كنم فقط زخم را ببنديد من خودم بقيه راه را ادامه مي دهم و هرچه اصرار كرديم نپذيرفت و لنگان لنگان با تحمل درد گروه را همراهي كردند تا به مقصد رسيديم.[2]