مروری به زندگی و خاطرات شهید حمزهعلی محمدزاده
نوید شاهد کردستان: پاسدار شهید حمزهعلی محمدزاده دوم دی ماه سال یک هزار و سیصد و چهل و شش در شهر حسنآباد یاسوکند از توابع شهرستان بیجار گروس دیده به جهان گشود.
پدرش «یونس» و مادرش «مکرمه شریفی» با عشق به مولای متقیان امام علی (ع) نام زیبای حمزهعلی را برگزیدند.
شهر حسنآباد در آن سالها ده نسبتا بزرگی بود و جز دهستان کرانی محسوب میشد. با اتمام دوران طفولیت در دبستان قدیمی زادگاهش ثبت نام گردید و پس از گذشت پنج سال در سال تحصیلی ۱۳۶۰-۱۳۵۹ در دبستان شهید تراب شعبانی موفق به اخد مدرک تحصیلات پایان ابتدائی شد و برای ادامهی تحصیل در مدرسه راهنمایی شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی ثبتنام نمود.
زمستان سال یک هزار و سیصد و شصت و یک برادر بزرگترش غیبعلی در لباس پاسداری در مصاف با گروهکهای ضدّ انقلاب به شهادت رسید و با شهادت غیبعلی، حمزهعلی درس و مدرسه را رها کرد و برای ادامه راه برادر لباس رزم به تن کرد. با وجود این که پانزده سال بیشتر نداشت، در واحد بسیج به فعالیت پرداخت و در کنار فعالیت در بسیج به ادامه تحصیل نیز میپرداخت و بدین سان و مقطع راهنمای را هم به اتمام رسانید. با رسیدن به سن هجده سالگی به عنوان پاسدار رسمی به عضویت سپاه بیجار درآمد.
در دوران حضورش در سپاه، بارها به مناطق عملیاتی و جبهههای حق علیه باطل عزیمت نمود و داوطلبانه در بیشتر اعزامها به جبهه میرفت و به عنوان مجاهدی خستگی ناپذیر با جبهه و جنگ خو گرفته بود و بارها در راه دفاع از میهن اسلامی تا مرز شهادت پیش رفت. سرانجام در سن ۲۰ سالگی در بیست و سوم اسفند ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و شش در حالی که مدت کوتاهی از ازدواجش میگذشت و هنوز صاحب فرزندی نشده بود، در عملیات والفجر ۱۰ در منطقهی چناره عراق، به شهادت رسید و در گلزار شهدای حسنآباد یاسوکند در جوار برادر شهیدش آرام گرفت.
برگی از دفتر خاطرات شهید:
خداوندا مرا راهنمایی کن، نمیدانم این شیطان{نفس} از جان من چه میخواهد؟! آخه من دردم را به کی بگویم، مشکلاتم را، غم و ناراحتیم را به روی کی خالی کنم؟! به روی مادر دل سوخته، به روی برادری که خود از من بدبختتر است یا به روی خواهر؟! پروردگارا اینها هیچ کدام قادر به حل مشکل من نیستند، تو خود آخر مرا (عاقبت مرا) {ختم} به خیر کن، پروردگارا قسمت میدهم به احترام سیدالشهدا این مشکل را تو خودت حل کن. غیر از تو من کسی را ندارم که این گونه بتواند و این طور به من نزدیک باشد.
الهی به امید پیروزی نفس بر شیطان.
اللهم رزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
... مدت ۴ ماه است که در اطلاعات عملیات تیپ بیتالمقدس مشغول انجام وظیفه میباشم و اینک در مرخصی به سر میبرم. شرمندهام که در کنار رزمندگان مخلص و فداکار و دوستان باوفایم نیستم و هر روزم یک سال میگذرد و دوباره به آنجا برمیگردم که دوباره در خدمت امام زمان باشم و آن قدر میمانم تا به مقصود خود برآیم، آن روز است که با ایمان از دنیا خواهم رفت اللهم رزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک