زندگي نامه و خاطره اي از شهيده افسانه نجفي
شهیده افسانه نجفـی
با تمام وجود به اهل بیت عصمت و طهارت (صلوات الله عليه) عشق می ورزید با وجود بیش از هفتادسال عمربا برکت با فرا رسیدن ماه محرم در مراسمات عزاداری سید و سالار شهیدان حضور پیدا می کرد و به عزاداری می پرداخت و برای مظلومیت امام حسین(ع) و یاران با وفای آن حضرت اشک می ریخت و با دست به سر وسینه می زد همسرش مرحوم بابا کریمی نام داشت و ثمره زندگی اش چهار فرزند پسر و دو دختر بود و از همان بدو ولادت ( سال 1292) در زادگاهش شهر قروه با عزت زندگی کرده بود و در زندگی به انجام فرائض دینی و نماز اول وقت اهمیت می داد و دیگران را هم در عمل به شریعت اسلام ناب محمدی (ص) دعوت می کرد و سرانجام خدا خواست تا او در سن کهولت با مرگ با عزت و شهادت در راه خدا به هنگام بمباران شهر قروه توسط هواپیمای رژیم بعث عراق دار فانی را وداع گوید و خونین بال در بیست و دوم بهمن ماه سال 1365در گلزار شهدای شهر مأوا گزیند.
خانم شهناز نجفی یکی از فرزندان شهیده در
خاطرات خود می گوید
وقتی منزل محل سکونت مادرم آماج حمله هوائی دشمن بعثی
قرار گرفت بدن او کاملا تکه تکه شده بود و
پدرم با حزن و اندوه فراوان بدن متلاشی شده را جمع می کند و در گلزار شهدا پیکر پاره
شده را به خاک می سپارد شب بعد از شهادت پدرم خواب می بیند و در عالم رویا مادرم از
او می خواهد چرا دست قطع شده مرا پیدا نکردی؟ و در ادامه می گوید دست قطع شده ی من
بالای درخت داخل حیاط است برو و دست مرا بردار و به من برسان،صبح که از خواب بیدار
می شود دست قطع شده را در بالای درخت می بیند و دوباره دست را بردند و در کنار مزار
مادر به خاک سپردند.
و خدا خواست دستی که سالها برای امام حسین (ع) به سر وسینه زده بود این چنین در راه قطع شود و پاداش عظیم را که همانا شهادت در راه خداست نصیب صاحبش گرداند.