نگاهي به زندگي و خاطره اي از شهيد رضا خداوردي
شهيد معظم رضا خداوردي
بسيار متواضع و با اخلاق بــود و در مکتب اهل بيـت رسول الله (ص) پرورش يافته بود با تمام وجود به سيد و سـالار شهيـدان عشـق مي ورزيـد و درس چگونــه زيستـن را در دانشــگاه امــام حسين (ع) آموخته بود.
در اول آبانماه سال 1356 که فرزند برومند امام خميني (ره) آيت الله سيد مصطفي به شهادت رسيد زندگي او وارد مرحله ي جديدي شد و تغيير پيدا کرد او به شهرهاي بزرگ همچون همدان و تهران رفت و آمد داشت و نوار سخنراني امام (ره) و مرحوم حاج احمد کافي و روحانيون مبارز را با خود به منطقه مي آورد و پس از تکثير در بين مردم توزيع مي کرد با داشتن 27 سال سن توانسته بود در عرصه خودسازي گام بردارد شب ها با وضو مي خوابيد و در گرماي تابستان و در کنار تنور نانوايي روزه اش قضا نمي شد شوق پرواز را در دل داشت و دوست داشت هر چه زودتر آسماني شود و با همرزم شهيدش خيرالله مؤمني که چند ماه قبل به شهادت رسيده بود همنشين شود و اين آرزو را در سيماي نوراني او مي توان ديد .
رضا خداوردي در بيستم بهمن ماه 1330 در يکي
از روستاهاي بخش مرکزي شهرستان قروه کردستان از توابع دهستان اسفند آباد بنام عسکر
آباد متولد شد .
پدرش موسي و مادرش گلي نام داشت تنها فرزند خانواده بود و با عشق و ارادت به وجود مبارک سلطان خراسان علي ابن موسي الرضا (ع) نام رضا را براي او انتخاب کرده بودند با رسيدن به سن هفت سالگي در دبستان حافظ ثبت نام گرديد و تحصيلات ابتدائي را به اتمام رسانيد پدرش تنها بود و از سويي با وجود کهولت سن توان کار کردن را نداشت و به همين دليل از روستا به شهر نقل مکان کردند و رضا از ادامه تحصيل بازماند و در همان سنين نوجواني در نانوايي مشغول به کار گرديد و همواره مي کوشيد تا رضايت خاطر پدر پيرش را بدست آورد و با تمام توان احترام پدر را نگه مي داشت .
با رسيدن به سن سربازي ، از خدمت نظام وظيفه
چون پدر را تحت تکفل داشت در سال 1351 معاف گرديدو بعد از معافيت از خدمت با دختر مورد
علاقه اش خانم شهلا رضائي ازدواج نمود و زندگي جديدي را آغاز نمودند
اولين فرزندش اصغر در سال 1355 به دنيا آمد و دو سال بعد همزمان با سال پيروزي انقلاب اسلامي دومين فرزندش متولد شد و او را جواد نام نهاد .
هنوز يکسال بيشتر از ولادت جواد نگذشته بود که بدست عوامل وابسته به رژيم ستم شاهي و حکومت منحوس پهلوي بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد و در بيست و سوم بهمن ماه سال 1357 يکروز بعد از پيروزي انقلاب پيکر پاکش را در قبرستان قروه به خاک سپردند آخرين فرزندش چند ماه بعد از شهادت پا به عرصه وجود نهاد و به ياد پدر او را مهدي نام نهادند .
براي شهادت خود را آماده کرده بود
اوقات فراغتش در مسجد سپري مي شد جزء اولين کساني بود که در اجتماع مردم شعار مرگ بر شاه را سر داد و اين را همه اهل شهر مي دانستند با تمام وجود به امام خميني (ره) عشق مي ورزيد عکس امام (ره) و نوارهاي سخنراني را او در بين مردم توزيع مي کرد حتي به بعضي از شهرهاي اطراف از جمله دهگلان و روستاهاي اطراف مي فرستاد خود را براي شهادت آماده کرده بود و چندين بار توسط مأمورين ساواک و شهرباني مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و خودش خوب مي دانست اگر انقلاب پيروز شود حتماً او را اعدام خواهند کرد و خدا خواست يکروز بعد از پيروزي انقلاب به آرزوي اش برسد .
( از خاطرات خانم شهلا رضائي همسر شهيد )