نگاهي كوتاه به زندگي شهيد شاهو يوسفي
شهيد معظم شاهو يوسفي
هيجدهم آبانماه سال 1343 در شهر سنندج پا به عرصه وجود نهاد پدرش يوسف و مادرش نام زيباي شاهو را برايش انتخاب کردند اولين فرزند خانواده بـود در کانون گرم خـانواده و در محيطي با صفا و تحت سرپرستي پدر و مادري دلسوز ايام کودکي اش به پايان رسيد.
پدرش راننده ماشين سنگين بود و شبانه روز در جاده ها زحمت مي کشيد براي اهل و عيالش روزي حلال بدست آورد و مادرش به کارخانه داري مي پرداخت در محله آغه زمان سنندج از محله هاي قديمي شهر در مدرسه ثبت نام گرديد دوره هاي تحصيلي در دبستان و مدرسه راهنمائي را با موفقيت به اتمام رسانيد و با رسيدن به سن نوجواني با شرکت در کلاس هاي روخواني و روان خواني که تابستانها در مساجد محل غالباً برگزار مي گرديد قرآن را ياد گرفته بود و هر وقت فرصتي برايش دست مي داد و از کلاس و درس فارغ مي شد .
با قرآن انيس و همدم بود پاييز سال 1357 که تظاهرات مردمي بر عليه حکومت پهلوي به اوج خود رسيده بود و هر روز گوشه اي از ايران پهناور عده اي از مردم با چماقداران حکومت درگير مي شدند و اخبار اين قيام مردمي خيلي زود در کشور مي پيچيد او در مقطع متوسطه سال اول دبيرستان درس مي خواند و چهارده بهار از عمر را پشت سر نهاده بود که در عنفوان جواني حين تظاهرات عليه طاغوتيان زمان بر اثر اصابت گلوله در ششم بهمن مال سال1357 توسط مزدوران رژيم شاه در خيابان فردوسي سنندج شديداً مجروح و بعد از چهار روز مظلومانه در بيمارستان شربت گواراي شهادت را نوشيدند . و پيکر پاکش در قبرستان تايله در کنار ساير شهداي دوران انقلاب آرام گرفت
خانواده شهيد تعريف مي کرد:
مزدوران حکومت پهلوي در کمال بي شرمي هزينه چهار گلوله اصابت شده به پيکر شهيد را از ما گرفتند و سپس جنازه را تحويل ما دادند .