نگاهي مختصر به زندگي شهيد حبيب الله لطفي
شهيد معظم حبيب الله لطفي
در زندگي سختي هاي زيادي را متحمل شده بود
و سيماي اوپيرتر از سن واقعي اش به نظـر مي رسيـد از همان دوران کــودکي طعم تلخ فقر
و تنگدستي را با تمام وجود چشيده بود و در نوجـواني وقتي مجبورشد تا ترک ديار و وطن
کند و براي امرار معـاش راهي عراق شود.
با مفهوم تبعيض و تفاوت زياد طبقاتي و رابطه ارباب و رعيت بيشتر آشنا شد بويژه وقتي که مي ديد رژيم با حمايت از گروهي خاص حقوق عامه مردم را ناديده مي گيرد بيشتر تنفر پيدا مي کرد .
پاييز سال 1312 در يکي از روستاهاي شهرستان
ديواندره بنام کيله سفيد در استان کردستان متولد شد پدرش ولي و مادرش آسيه نام داشت
در کانون گرم و باصفاي خانواده ايام کودکي سپري شد همانند خيلي از روستانشينان از نعمت
يادگيري علم و دانش محروم گرديد در عنفوان جواني براي کار کردن به کشور عراق مهاجرت
کرد و در بغداد مشغول به کار شد با تمام وجود کار مي کرد و سختي ها را تحمل مي کرد
تا بتواند گره اي از مشکلات زندگي خانواده را بگشايد و رفاه نسبي را براي آنان فراهم
کند در همان سال ها با خانواده خانم مليحه مراديان که آنها هم با مهاجرت به عراق در
آنجا زندگي مي کردند آشنائي پيدا کرد و همين آشنايي موجب شد تا با ايشان ازدواج نمايد
زندگي در کشور عراق سختي هاي خود را داشت و هر ازگاهي مورد بي مهري مأمورين رژيم بعث
عراق قرار مي گرفتند و علاوه براينکه همواره تحت نظر حکومت بعث بودند از آزار و اذيت
مأمورين بعث و توهين آنان که در حق ايرانيان
ساکن درعراق صورت مي گرفت در امان نبود . همين امر موجب شد تا چند سال قبل از پيروزي
انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) به ايران بازگردد . مهاجرت به عراق و
آشنايي او با فرهنگ آن منطقه و برخورد با مبارزين و مخالفين رژيم ستم شاهي و نشست و
برخاست با آنان او را به مسائل روز آشنا کرده بود و با وجود محروميت از سواد در محفل
و مجلسي که حضور پيدا مي کرد خيلي زود با ديگران مأنوس مي شود .
چند سالي بود که پس
از بازگشت به ايران در يک شرکت ساختماني در شهر سنندج مشغول به کار شده بود و بعنوان
نگهبان شرکت روزها سر کار مي رفت و شب ها بيشتر وقتش در مسجد محل سپري مي شد و بويژه
در سال 1357 که فعاليت هاي انقلابي مردم به اوج خود رسيده بود تا پاسي از شب در مسجد
مي ماند و در جلساتي که با حضور انقلابيون تشکيل مي شد حضور مي يافت .
همسرش در اين باره چنين تعريف مي کند :
اگر چه شوهرم در زندگي فراز و نشيب هاي زيادي
را پشت سر نهاده بود و چهره اش شکسته شده بود اما در روزهايي که مردم براي سرنگوني
رژيم ستمشاهي فعاليت مي کردند با شور و اشتياق خاص دوشادوش جوانان انقلابي فعاليت مي
کرد و در صحنه هاي راه پيمايي و تظاهرات هاحضور پيدا مي کرد و سرانجام پس از عمري زندگي
شرافتمندانه در حالي که ثمره ي زندگي اش پنج دختر و چهار پسر بود در دوازدهم دي ماه
سال 1357 در خيابان شهداي سنندج حين تظاهرات بر عليه رژيم منحوس پهلوي بر اثر اصابت
گلوله به شهادت رسيد و پيکر پاکش را در قبرستان تايله به خاک سپردند .