مروری به زندگینامه شهید نجم الدین کمالی صابر
سهشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۲
او با ماشین خود بیشتر اوقات در اختیار انقلابیون بود و برای سرنگونی رژیم ستم شاهی و پیروزی انقلاب فعالیت مینمود..
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ به عکاسی اشـتغال داشت و بعد از چند سـال شاگردی نزد یکی از عکاسان بنام سنندج عکاسی را بخـوبی یاد گرفته بــود چند سالی میشد که در سنندج برای خود مغازهای دست وپا کرده بود و از این طریق امرار معاش میکردبا گـذشت بیست و پنج سال از عمرش در اوج جوانی قرار داشت.
بیست و پنج سال قبل در هفتم مهر ماه سال ۱۳۳۲ در محلهی چهارباغ سنندج متولد شد پدرش حاج محمد علی و مادرش شریفه نام داشت پس از پایان دوران طفولیت در مدرسه برای تحصیل علم ثبت نام گردید یکسال بیشتر به مدرسه نرفت و با علاقهای که به عکاسی داشت در یک مغازه عکاسی بعنوان شاگرد عکاس به یادگیری حرفه عکاسی مشغول شد پدرش نیز بقال بود و از این راه زندگی را ادامه میکرد و او گاهی به کمک پدر هم میرفت.
با رسیدن به سن جوانی مدتی برای کار کردن به قصر شیرین مهاجرت کرد و چند سالی در آن جا به حرفه عکاسی ادامه داد بیست و یکسال داشت که در همانجا با همسرش انیسه حشمتیان ازدواج نمود و یکسال بعد از ازدواج صاحب دختری شدند و او را مژگان نام نهادند چهار پنج ماه بیشتر از ولادت فرزندش نمیگذشت که یک شب خبر دادند فرزندش فوت کرده است و این خبر ضربه روحی شدیدی را به او وارد نمود ولی همواره به رضای خدا راضی بود و با شکیبایی همسرش را دلداری میداد دو سالی میشد که به سنندج آمده بودند و در محلهی چهارباغ مغازه عکاسی راه اندازی کرده بود و، چون در کارشاستاد بود خیلی زود توانست در بین مردم جای پایی پیدا کند و از سویی با مردم با اخلاق نیک برخورد میکرد و با کسانی که به او رجوع میکردند همواره جانب انصاف را رعایت مینمود و اگر میدید بعضی از مشتریان توان پرداخت هزینه چاپ عکس با مشکل مالی مواجه هستند با آنان از در مدارا وارد میشد و از نیازمندان غالباً پولی دریافت نمیکرد و گاهی به دوستان نیز سفارش میکرد افراد بی بضاعت را جهت گرفتن عکس رایگان به او معرفی نمایند تازه گی یک پیکان سواری خریده بود و با تمام وجود دوست داشت در خدمت مردم باشد بویژه در پاییز سال ۱۳۵۷ که حرکتهای انقلابی مردم ایران اسلامی اوج گرفته بود او با ماشین خود بیشتر اوقات در اختیار انقلابیون بود و برای سرنگونی رژیم ستم شاهی و پیروزی انقلاب فعالیت مینمود که سرانجام در هفتم دی ماه همان سال در این راه و حین تظاهرات علیه حکومت پهلوی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکر پاکش را در حالی که دو تیر به آن اصابت کرده بود پس از تشییع بر روی دستان مردم وفادار و شهیدپرور سنندج در قبرستان تایله بخاک سپردند.
چند ماه بعد از شهادت تنها یادگارش چشم به جهان گشود و اطرافیان در غیاب پدر فرزند او را عبدالله نام نهادند.
با رسیدن به سن جوانی مدتی برای کار کردن به قصر شیرین مهاجرت کرد و چند سالی در آن جا به حرفه عکاسی ادامه داد بیست و یکسال داشت که در همانجا با همسرش انیسه حشمتیان ازدواج نمود و یکسال بعد از ازدواج صاحب دختری شدند و او را مژگان نام نهادند چهار پنج ماه بیشتر از ولادت فرزندش نمیگذشت که یک شب خبر دادند فرزندش فوت کرده است و این خبر ضربه روحی شدیدی را به او وارد نمود ولی همواره به رضای خدا راضی بود و با شکیبایی همسرش را دلداری میداد دو سالی میشد که به سنندج آمده بودند و در محلهی چهارباغ مغازه عکاسی راه اندازی کرده بود و، چون در کارشاستاد بود خیلی زود توانست در بین مردم جای پایی پیدا کند و از سویی با مردم با اخلاق نیک برخورد میکرد و با کسانی که به او رجوع میکردند همواره جانب انصاف را رعایت مینمود و اگر میدید بعضی از مشتریان توان پرداخت هزینه چاپ عکس با مشکل مالی مواجه هستند با آنان از در مدارا وارد میشد و از نیازمندان غالباً پولی دریافت نمیکرد و گاهی به دوستان نیز سفارش میکرد افراد بی بضاعت را جهت گرفتن عکس رایگان به او معرفی نمایند تازه گی یک پیکان سواری خریده بود و با تمام وجود دوست داشت در خدمت مردم باشد بویژه در پاییز سال ۱۳۵۷ که حرکتهای انقلابی مردم ایران اسلامی اوج گرفته بود او با ماشین خود بیشتر اوقات در اختیار انقلابیون بود و برای سرنگونی رژیم ستم شاهی و پیروزی انقلاب فعالیت مینمود که سرانجام در هفتم دی ماه همان سال در این راه و حین تظاهرات علیه حکومت پهلوی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکر پاکش را در حالی که دو تیر به آن اصابت کرده بود پس از تشییع بر روی دستان مردم وفادار و شهیدپرور سنندج در قبرستان تایله بخاک سپردند.
چند ماه بعد از شهادت تنها یادگارش چشم به جهان گشود و اطرافیان در غیاب پدر فرزند او را عبدالله نام نهادند.
نظر شما