گذري به زندگي و نقل خاطره اي از شهيد محمد زارعي
فرزند:.................. علی
ولادت:................ 2/5/1343
شهادت:.............. 26/10/1376
محل شهادت:..... منطقه سقز
نحوه شهادت:..... درگیری با ضد انقلاب
محل دفن:........... روستای بله جر
در یکی از روستای شهر سقز به نام بله جر میان خانوادهی کشاورز متولد شد دوران خوب طفولیت در کانون گرم خانواده روستایی و تحت سرپرستی پدری دلسوز و مادری مهربان سپری شد و خیلی زود ایام کودکی میان بازیهای کودکانه به سرآمد و او در کنار سایر اعضای خانواده در مزرعه و انجام کارهای که از عهده او بر میآمد مشغول به کار گردید
در دبستان زادگاهش چهار سال تحصیلات ابتدائی را پشت سر نهاد و به علت مشکلات از ادامه تحصیل باز ماند
بعد از
پیروزی انقلاب اسلامی و در روزهایی که بیشتر مناطق روستایی کردستان به وجود
نامشروع احزاب و گروهکهای ضد انقلاب آلوده بود و هر از چند گاهی همچون سارقان
مسلح راه را بر مردم میبستند و شبانه با حضور در روستاها دست رنج روستاییان زحمت
کش را تحت عنوان «یارمهتی» به یغما میبردند با عشق و علاقه به جمع پیشمرگان
مسلمان کرد پیوست، لحظه شماری میکرد تا به سن قانونی برسد و بتواند در سپاه عضویت
پیدا کند چهاردهم دی ماه سال 1361 رسماً فعالیت خود را در سپاه آغاز نمود بیش از
یک دهه خدمت صادقانه و جهاد خستگی ناپذیر توانسته بود در میان رزمندگان سپاه
اسلام از موقعیت خاصی برخوردار باشد و همه او را به عنوان جوانی مومن و شجاع می
شناختند و بارها در عرصه خطر به خوبی امتحان خود را پس داده بود که سر انجام بر
اثر درگیری ضد انقلاب سینه پاکش آماج گلوله ها قرار گرفت و به مزد سالها جهاد
خالصانه اش که همانا شهادت در راه خدا بود دست یافت.
خواهرش عصمت زارعی نقل میکرد: قبل از شهادت یک شب محمد را در خواب دیدم، در عالم رویا همچون همیشه تسبیح زیبایی را در دست داشت و با آن ذکر میگفت بر روی دانههای تسبیح واژه زیبای الله و محمد رسول الله حکاکی شده بود وقتی که به من رسید تسبیح را به من داد و وقتی که من تسبیح را از دستش گرفتم بند تسبیح پاره شد و من از خواب بیدار شدم از تعبیر خواب نگران بودم و طولی نکشید که خبر شهادتش را آوردند.