گذري مختصر به زندگي شهيد حسن قائم پناه
سحرگاه هفتم مهر ماه سال یک هزار و سیصد و سی و شش در روستای پیرتاج دیده به جهان گشود. پدرش «حاجسوار» و مادرش «ستاره» نام داشت. به عشق کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) نام زیبایی حسن را برای فرزند خود برگزیدند.
حسن در فضای پاک روستا و میان مردمانی ساده و با صفا رشد و نمو یافت. با رسیدن به سن هفت سالگی دست در دست پدر در دبستان قدیمی روستا ثبتنام گردید. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش با موفّقیّت پشت سر نهاد و همزمان با شرکت در کلاسهای مکتب قرآن با روخوانی کتاب حیاتبخش قرآن کریم آشنا گردید و با اخذ مدرک پنجم ابتدایی، مانند خیلی از روستازادگان از ادامهی تحصیل بازماند و در کنار پدر در عرصهی کشاورزی و باغداری به فعّالیّت پرداخت و دوشادوش پدر در زمین کشاورزی و امور باغداری تلاش میکرد و سخت میکوشید تا عصای دست پدر باشد.
بدینسان دوران نوجوانی او سپری شد و به سن هجده سالگی رسید. سال یک هزار و سیصد و پنجاه و چهار از سوی نظام وظیفه به خدمت سربازی اعزام گردید و دو سال خدمت نظام وظیفه را به پایان رسانید.
سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت که تظاهرات مردمی علیه حکومت ستمشاهی همهی شهرها را در برگرفته بود، او سخت بر علیه رژیم طاغوت فعّالیّت میکرد و گاهی برای تبلیغ و انعکاس پیام انقلاب به روستاهای همجوار میرفت و مردم منطقه را در جریان حرکت انقلاب قرار میداد. تا جایی که در مقابل مأمورین پاسگاه ژاندارمری در دفاع از انقلاب اسلامی ایستاد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره از مدافعین انقلاب اسلامي و بنيانگذار نظام مقدّس اسلامي بود.
در سال یک هزار و سیصد و پنجاه و نه با دختري نجيب و پاك دامن از اهالي همان روستايي كه زندگي ميكرد ‘ ازدواج نمود و در كنار پدر و مادر به ادامهی زندگي پرداخت. ثمرهی زندگي مشتركشان يك دختر بود كه او را به ياد دختر 3 ساله امام حسين(ع) «رقيه» ناميد.
در اوّل مهر ماه سال یک هزار و سیصد و شصت به عنوان پاسدار رسمي در دفاع از انقلاب اسلامي مبارزه با دشمنان نظام و انقلاب سلاح به دوش گرفت و راهي مناطق عملياتي شد.
در آغاز دههی شصت، بيشتر روستاهاي مناطق كُردنشين استان كردستان محل تاخت و تاز گروهكهاي ضدّ انقلاب بود. مزدوراني كه جيرهخوار دشمن ملّت شريف كُردستان بودند و با حضور نامشروع خود امنيّت را از مردم منطقه سلب كرده بودند و به نام خدمت به خلق كُرد جوانان كُرد را ناجوانمردانه زير رگبار گلوله قرار ميدادند.
حسن قائمپناه يكي از آن جوانان خدمتگزار مردم انقلاب بود كه براي خدمت به مردمش لباس رزم پوشيد و در دفاع از مردم به همراه هفت تن از همرزمانش در بيست و هشتم آذر ماه سال یک هزار و سیصد و شصت در روستاي خوشمقام شربت گواراي شهادت را نوشيدند و با نثار خون خويش امنيّت را براي كشور به ارمغان آوردند.
عشق به شهادت
نقل میکنند شهید حسن قائمپناه عاشق شهادت بود و بر این باور بود اگر کسی در راه خدا به شهادت برسد عاقبت به خیر شده است.
همواره میگفت: هر وقت به یاد امام حسین(ع) روضه میخوانیم میگوییم اگر در کربلا بودیم به یاریت میشتافتیم و به فریاد کمک خواهی امام حسین(ع) لبیک میگفتیم و میگوییم ای کاش در کربلا بودیم تا در رکابت میجنگیدیم و در دفاع از شما و اهل بیت شما کشته میشدیم.
در ادامه میگفت: امروز هم تاریخ تکرار شده است و باید به یاری حسین زمان خمینی کبیر برویم و بدانید پیروزی از آن مسلمانان است.[1]