نگاهي كوتاه به زندگي و يك خاطره از شهيد سيد عبدالوهاب رضوي
شهيد سيد عبدالوهاب رضوي
دهم اسفندماه 1343 در خانة محقر شهابالدين و سيده كلثوم حسيني در روستاي سياسرانسفلي از توابع حسينآباد سنندج عبدالوهاب رضوي متولد شد. تحصيلات ابتدائي را در زادگاهش به پايان رسانيد و نزد پدر خود روخواني قرآن كريم را آموخت و سپس براي ادامه تحصيل به شهر سنندج آمد و در منزل يكي از اقوام، اتاقي را برايش تهيه نمودند پس از يك سال تحصيل در مقطع راهنمائي بهعلت شرايط خاص سالهاي اوائل انقلاب در كردستان و بويژه اشغال شهر سنندج توسط اشرارضد انقلاب مجبور به ترك تحصيل شد و به روستا بازگشت و در آنجا به كار كشاورزي مشغول گرديد در سال 1360 به همراه خانواده به شهر سنندج مهاجرت نمود. سال 1364 به خدمت سربازي اعزام شد و در اوج سالهاي دفاع مقدس جنگ تحميلي لباس رزم به تن كرد و بهعنوان نيروي گردان 186 تيپ 2 لشكر 58 ذوالفقار به دفاع از ميهن اسلامي اهتمام ورزيد و پس از قريب به دو سال ايثار و ازخود گذشتگي و پاسداري از مرزهاي ايران اسلامي در سيزدهم آبان ماه 1365 مصادف با سالروز تبعيد امام خميني (ره) از ايران به تركيه بر اثر اصابت تركش خمپاره دشمن بعثي در منطقه عملياتي جنوب به سعادت بزرگ، شهادت در راه خدا دست يافت و جاودانه شد.
«زكات تندرستي روزه است»
درعنفوان جواني در يك كارگاه جوشكاري كار ميكرد كارش سخت بود با وجود سختي كار در ماه مبارك رمضان تمام سي روز را روزه ميگرفت و سه بار قرآن را ختم ميكرد وقتي اطرافيان ميگفتند كار تو سخت است ميتواني روزه نگيري و بعداً قضاي آن را بجاي بياوري در جواب ميگفت زكات تندرستي، كوشش در اطاعت خداست و شما به من ميگوئيد كه من طاعت خدا نكنم در حاليكه در مقابل او بايد جوابگو باشم.[1]