مروري به زندگي شهيد تيمور ضيايي و دو خاطره
شهيد تيمور ضيايي (1359ـ1333)
شهيد تيمور ضيايي فرزند "علي و صفيه" در دهمين روز از فروردين ماه سال يك هزار و سيصد و سي و سه در بخش سريشآباد شكفتن گرفت.
پس از تحصيلات ابتدايي به امر مقدس كشاورزي روي آورد. دورهي نظام وظيفه عمومي را در نيروي دريايي به پايان رساند و با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و تاسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به صورت افتخاري به مدت يكسال به عضويت سپاه درآمد و در پاكسازي كردستان از لوث عوامل استكبار نقش مهمي ايفا نمود. با شروع جنگ تحميلي به دفاع از ميهن اسلامي و مبارزه با دشمنان اسلام پرداخت و بالاخره پس از دو سال جهاد در يازدهمين روز از آبان ماه سال هزار و سيصد و پنجاه و نه در جبههي "كنجان چم" ايلام بر اثر اصابت گلوله شربت گواراي شهادت را نوشيد و پاداش ايثار و حماسه خود را از خالق عالميان ستاند. مرقد پاكش در گلزار شهداي سريشآباد زيارتگاه عاشقان راه اوست. از شهيد ضيايي يك فرزند دختر به يادگار مانده است.
همرزم شهيد نقل كرده است:
"شهيد دريادل بود و ترس و وحشت در وجود او معنا نداشت. آن گونه بود كه شبها به تنهايي به مواضع دشمن نفوذ ميكرد و ما ساعتها از او بي اطلاع بوديم. تا اينكه ناگهان تيمور پيدايش ميشد. آن هم با اطلاعات فراواني كه از دشمن به دست آورده بود.
اكثر اوقات تنها بود، سنگر مخصوصي داشت كه سنگر تيمور نام گرفته بود. آن سنگر مشرف به نيروهاي عراقي بود طوري كه از داخل سنگر به راحتي دشمن قابل مشاهده بود. سنگر تيمور بسيار باصفا بود هركسي به آنجا ميرفت اصلاً دلش نميخواست برگردد. آن سنگر محل عبادت تيمور بود. روزي شهيد تيمور آرپيجي به دست برخاست و به طرف دشمن بعثي نشانه رفت. ناگاه گلوله قناسه در ميان دو ابروي او نشست و او كه چون سرو بلندقامت و آزاده بود بر زمين افتاد و بالهايش از پريدن زميني بازماند و پروازي آسماني آغاز كرد.
هر چند فقير و ندار بودند ولي در عوض، متدين و باصفا هر چند كه تيمور نتوانست تحصيلات عاليه كند، امّا چون در يك مقطع خاصّ درست تشخيص داد، خداوند حكيم او را به مدرسهاي بهتر از مدرسه عادي راه داد. به مدرسة عشق، مدرسةايثار، مدرسة معنويت و صفا خوشا بر آنان كه در اين مدرسهها، پشت گونيهاي سنگر، حروفِ الفباي عشق و شهادت و عاشورا را هجّي كردند و با قطراتِ خونشان نمرة قبولي، اخذ كردند.
ميگويند، شهيد ضيائي، يك سنگر مختصِ خود داشت كه جايگاه عبادت و راز و نياز او بود، انگار هر كس ميخواهد به ملاقاتِ محبوب رود بايد از قبل رمز و راز و آه و نيازي و خلوت و نجوائي داشته باشد تا كم كم گرد و غبار دنيا از او جدا شود والّا لايقِ ملاقاتِ رَبّ نيست.
هشت سال دفاعِ مقدسِ ما همانند ضيائيها زياد ديد، كه هم اهلِ مناجات و راز و نياز و هم شجاع و قوّي و بيباك و اساساً رمز موفقيت و پيروزي ما بر دشمن، همين توجه داشتن به معنويّت و ايجاد رابطة قوي و عميق با خالق هستي بود.