خاطره اي از دانش آموز شهيد علاءالدين نصرصادقي
شهيد: علاء الدين نصرصادقي |
|
تاريخ تولد: 20/12/45 |
|
تاريخ شهادت: 9/8/57 |
|
محل شهادت: سنندج |
«دستانت رنجيده»1
علاءالدين شش ساله بود كه پدرم به رحمت ايزدي پيوست و بار سنگين تأمين معاش خانواده بر دوش مادرم بود، مادرم براي امرار معاش سختيهاي فراواني را متحمل شد. تنها منبع درآمد خانواده قالي بافي بود. مادر وقتي ميديد دو فرزندش روز به روز بزرگتر ميشوند و زحماتش به ثمر ميرسد، كمترين احساس خستگي و نارضايتي نميكرد، وضع بر همين منوال بود، تا اينكه در سال 1357 كه فريادهاي عدالتخواهانة ملت ايران، عرصه را بر ابليس زمان تنگ كرد، علاء الدين با اينكه كم سن و سال بود، اما حضوري پر شور در راهپيمائيها و تظاهرات عليه رژيم غاصب پهلوي داشت. تمام فكر و ذكرش نابودي حكومت ستم شاهي و بر قراري جمهوري اسلامي بود. شب قبل از شهادتش حالت عجيبي داشت، آمد كنار مادر نشست و دست او را در دستان خود گرفت و شروع به بوسيدن آنها كرد و گفت، مادر جان اين دستها بخاطر، ما اين چنين آسيب ديده و رنج كشيده است، باز گفت: مادر جان! ميبيني كه وضع خيلي مناسب نيست، وقتي از منزل بيرون ميروي خيلي مواظب خودت باش! خداي نخواسته اگر تو دچار مشكل شوي ما بيسرپرست ميمانيم. اگر من فردا در تظاهرات شركت كردم و شهيد شدم، در كنار پدر خاكم كنيد، چون در اين دنيا كه در كنارم نبود دوست دارم در آن جهان با هم باشيم. صحبتهاي علاءالدين، من و مادر را در حيرت و سرگرداني قرار داده بود، به شدت نگران بوديم، اما گويا موضوع شهادت از قبل به علاءالدين الهام شده بود. او دو روز بعد در نهم آبانماه پنجاه و هفت، از منزل بيرون رفت و بعد از ساعاتي خبر شهادتش را براي مادر رنج ديدهام آوردند.