مروري كوتاه بر زندگي و دو خاطره از شهيد سيد نصرالله حسيني
شهيد سيد نصرالله حسيني
نصرالله حسيني، هفتم آبانماه 1316 در خانوادهاي اصيل و از سادات متدين روستاي شيان از توابع دهستان ژاورود سنندج ديده بهجهان گشود. پدرش سيد فتحالله و مادرش سيده زينب نام داشت. درمكتبخانه قديمي روستا با كتاب حياتبخش و كلام نوراني خدا مأنوس شد. با پشت سر نهادن دوران خردسالي همرا ه با ساير اعضاي خانواده در مرزعه به كشاورزي پرداخت و با رسيدن به سن سربازي به علت مازاد نيرو از خدمت نظام وظيفه معاف گرديد. و بعد از معافيت از خدمت در كنار كار كشاورزي به كار بنائي روي آورد و از اين طريق زندگي را اداره نمود. در زادگاهش به امر مقدس ازدواج مبادرت ورزيد و زندگي جديدي را آغاز كرد. در همان دوران جواني الگو و سرمشق ديگران بود و عبادت و بندگي خدا را سرلوحه زندگي خود قرار داد و در ميان اهالي روستا از عزت و احترام خاصي برخوردار بود و با تمام وجود در حل مشكلات ديگران كوشيد. سال1363 به عضويت بسيج درآمد و دربيستونهم آبانماه همان سال در حين آموزش نظامي در پادگان آموزشي خيبر سنندج بر اثر اصابت تير مجروح و پس از قريب 3 سال تحمل درد سرانجام در بيست و هفتم شهريور 1366 در پنجاه سالگي به شهادت رسيد و در روستاي زادگاهش در جوار مزار آقا سيد يوسف از فرزندان امام موسي كاظم (ع) به خاك سپرده شد.
«خيرخواه و اهل تدبير بود»
سيد نصرالله فردي خيرخواه و اهل تدبير بود. قبل از انقلاب به همراه عدهاي از اهالي روستا با بيل و كلنگ در منطقه كوهستاني روستا به راهسازي مشغول بودند به ياد دارم سيد به همراهانش تأكيد ميكرد تا ميتوانيد راه را وسيع بسازيد تا مردم به راحتي از آن عبور كنند و با دستان خود در كنا ر جاده درخت ميكاشت و ميگفت بگذار رهگذران از ثمر و سايه آن استفاده كنند.[1]
«كمك به نيازمندان»
در روستا باهم همسايه بوديم من ده، دوازده سال بيشتر نداشتم در آن زمان سيد نصرالله در بعضي از فصول سال به قصابي ميپرداخت و ضمن تأمين گوشت موردنياز خانواده، مازاد آن را به اهالي ميفروخت من هم هربار كه متوجه ميشدم سيد به قصابي مشغول است به كمك او ميرفتم و وقتي كه گوشت آماده ميشد قبل از هر چيزي، مقداري از آن را در دستانش قرار ميداد و براي پيرزني كه از وضعيت مالي ضعيفي برخوردار بود و سرپرستي نداشت ميفرستاد. و به من ميگفت اين را ببر و به فلاني بده.[2]