واگويه اي از سركار خانم كافيه خرده فرزند شهيد سليمان خرده
هماي خوشبختي
سلام پدر! سلام اي غزل ناب هستي! اي يادآور خاطرات خوب كودكيام! اي لالهي سرخگون كربلاي عشق. چه زود رفتي و مرا با غمهايم تنها گذاشتي، آخر من بدون تو با چه كسي درددل كنم كه به هر سو مينگرم، جز مادر و خواهر مهربانم محرمي بر اسرار خود نمييابم. من وقتي كه هنوز به دنيا نيامده بودم، تو را از دست دادم و حال پانزده سال است كه تو رفتهاي و من بيپدر شدهام. باور ميكني كه من اين پانزده سال در حسرت ديدن تو مثال يك شمع ميسوزم و آب ميشوم؟
پدر خوبم! اي دلاورم! وقتي همكلاسيهايم از پدرشان حرف ميزنند، گرچه ميدانم تو با نهايت افتخار پا در سرزمين عشق و حماسه گذاشتي و در سختترين شرايط از هدف و عقيدهي مقدسي كه داشتي دست نكشيدي و به فرمودهي شهيد مظلوم بهشتي راست قامتانه جاويد تاريخ هم ماندي، اما باز به خاطر دوري تو از خانواده و داغ سنگين هجران جانسوز هماي خوشبختيام، در خلوتي مثال خلوت شمع ميسوزم و بغض راه گلويم را ميبندد.
من كه پدرم را از دست دادهام ميدانم كه پدر تا چه مقدار در زمينه صاف و شادكامي خانواده ميتواند نقش داشته باشد.
پدر! اي عزيزتر از جانم گرچه تو زندهاي و ما را ميبيني اما كاش ميشد تا من هم حتي براي يك لحظه هم كه شده تو را ميديدم و چهره زيبا و گلگونهي تو را غرق بوسه و مهرباني ميكردم.
پدر! تو و تمام شهداي راه اسلام عند ربهم يرزقونيد و پيش خداي خود روزي ميخوريد.
پدر جان! هيچ وقت فراموشت نميكنم و ادامهدهندهي راه پاكت خواهم بود.
كافيه خرده فرزند شهيد سليمان خرده
از شهرستان كامياران