درنگي كوتاه در زندگي شهيد فرخ حيدري
شهيد فرخ حيدري (1359ـ1336)
شهيد فرخ حيدري فرزند "عليشاه و صنوبر" در پانزدهمين روز از فروردين ماه سال يك هزار و سيصد و سي و شش در دامان خانوادهاي منقش از نقوش طبيعت زيباي سلالهگان عشق و عبوديت (ع) در بخش "سريش آباد" چون ياسمن پاك شكوفا گرديد. شهيد فرخ پس از سپري نمودن سنين طفوليت وارد مدرسه شد و تا سال اول راهنمايي به تحصيل اشتغال داشت و پس از آن به كار كشاورزي روي آورد. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به خدمت نظام وظيفه فرا خوانده شد اما با شروع انقلاب و فرمان حضرت امام خميني (ره) پادگان را ترك نمود و پس از فراخواني توسط دولت انقلابي خدمت سربازي را ادامه داد و پس از اتمام خدمت و همزمان با تشكيل نهاد مقدس سپاه پاسداران در آنجا ثبت نام نمود و به صف خللناپذير سبزپوشان سپاه اسلام جهت دفاع از آرمانها و اهداف ارزشمند انقلاب پيوست. عاقبت پس از ماهها جهاد و مبارزهي عاشقانه با عوامل استكبار در منطقه كردستان در پنجمين روز از شهريورماه سال هزار و سيصد و پنجاه و نه در يك درگيري در محور موچش ـ كامياران بر اثر گلوله به سعادت شهادت رسيد. آري مردان خدا فرجامي جز شهادت ندارند. مزار منور اين شهيد گرانقدر در گلزار شهداي "سريش آباد" واقع است.
يكي از همرزمان شهيد نقل ميكند. "شب هنگام در حال رفتن به ماموريت جهت گشت و شناسايي نيروهاي ضدانقلاب بوديم كه در نزديكي روستاي "بلبان آباد" (منطقه موچش) به كمين دشمن برخورديم. ماشين توقف كرد و ما فوراً از ماشين پياده شديم. من زخمي شده بودم. شهيد حيدري مرا فوراً به پشت صخرهاي رساند و هنگام بردن به پشت صخره پتو را روي زمين انداخت و دشمن خيال كرد كه آن پتو نفر زخمي است و باران گلوله روي پتو شروع به باريدن كرد و من از پشت صخره شاهد ماجرا بودم." بالاخره با اسب به اين طرف خندق پريد و در مقابل لشكر اسلام ايستاد، با صدائي بلندتر از هيكل خود، كه اتفاقاً هيكلي كوچك هم نداشت، هَلْ مِن مبارز ميطلبيد. اصلاً تمام اركان قدرت دشمن در عمر و بن عبدود خلاصه شده بود، انصاف قضيه هم اين است كه خيلي از اصحاب پيامبر (ص) با ديدن او كه از خندق گذشته، كار را تمام شده دانستند و مشغول خواندن فاتحة اسلام شدند.
او دستبردار نبود، دائما با حرفهاي تحقيركننده، ميگفت آيا در ميان شما يك مرد هم پيدا نميشود، كه جرأت جنگيدن را داشته باشد، شما كه ايقدر ترسو و ضعيف هستيد، چرا ادعاي دين جديد ميكنيد.
پيامبر به اصحاب فرمود: آيا كسي از ميان شما حاضر است كه با او بجنگد امّا سكوت بود كه حاكم شد، كسي جرات گفتن چيزي را نداشت، مثل هميشه تنها كسي كه همه گونه در خدمت دين بود، علي بن ابي طالب بود كه جلو آمد و فرمود: يا رسول الله اگر اجازه بدهيد از فراز اسب بر حضيض ذلتاش مينشانم، پيامبرسكوت كرد. بار دوم پيامبر ندا داد آيا كسي حاضر است، با او بجنگد، جواب از كسي نيامد، بار سوم حضرت تكراركرد، يكي از اصحاب كه هميشه ادعايش بيشتر از خودش بود جلو آمد و گفت: يا رسول الله بيهوده خود را خسته نكن در ميان ما هيچ كسي نيست هماورد او شود. من خودم او را ديدم كه به تنهائي در مقابل گروهي از راهزنان ايستاده بود و بچه شترها را به دور سر خود ميچرخانيد و به طرف آنها پرتاب ميكرد.
علي جلو آمد، اي رسول خدا آيا به من اذن جنگ ميدهيد.
پيامبر فرمود: علي جان برو مدتي اين دو پهلوان با هم جنگيدند كه ناگهان صداي تكبير لشگر اسلام بلند شد.
الله اكبر، الله اكبر، بله مولاي جوانِ ما، پهلوان نامي عرب را به خاك ماليد پيامبر جلو آمد علي جان ضربهاي كه تو در اين روز خندق وارد كردي از عبادت ثقلين بهتر و بالاتر بود، چرا كه تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بود و تو تمام كفر را بر خاك بلكه بر زير خاك كشاندي.
آري عزيز آن مشق شمشير و نمايش خشابهاي خالي شهيد فرخ حيدري در هشت سال دفاع مقدس در عين جنگ و جهاد بودن، سير اليالله بود، عبادت بود، آنهم افضل عبادات، اينگونه نيست كه سير اليالله تنها به نماز و ذكر و سجاده باشد، سير اليالله در جبهه و جنگ هم وجود دارد و اين تنها نصيب شهيدان و ايثارگراني همچو شهيد حيدري گشت. چه زيبا فرمود آن مراددل كه: سير اليالله همان سير و روش انبياء و خصوصاً پيغمبر اسلام و ائمه معصومين است كه در عين حالي كه در جنگ وارد ميشدند و ميكشتند و كشته ميدادند و حكومت ميكردند، همه چيزش سير اليالله بود. اين طور نبود كه آن روزي كه حضرت امير مشغول است سير اليالله نباشد و فقط در هنگامي كه نماز ميخواند سير اليالله باشد هر دويش سير اليالله بود لذا پيغمبر فرمود ضربت علي در روز خندق افضل از عبادت ثقلين است.
(سخنراني امام در جمع وزير امور خارجه و معاونين 5/10/61)
و خوشا به حال حيدريها كه هم بر سجاده نماز سير اليالله داشتند و هم بر سجّادة خاك و خون.