زندگینامه,خاطرات,یادداشت و مناجاتی از سردار شهید حاج لطیف راستی
زندگینامه سردار شهید حاج لطیف راستی
نوید شاهد کردستان:
در پنجم مرداد ماه سال یکهزار و سیصد و چهل وهشت در خانواده ای متدین ومذهبی در روستای دره وران از توابع شهرستان مرزی مریوان دیده به جهان گشود پدرش رشید و مادرش رعنا نام داشت پدرش می گوید زمانی که لطف خداوندی مشمول حال ما شد واین فرزند را به ما عطا فرمود با مشورت نزدیکان و با کمک مادرش نام لطیف را برای او انتخاب کردیم . فرزندی که از همان کودکی لطف خدا شامل حالش شده بود .
متمایز از سایر بچه ها بود به گونه ای که بسیار آرام بود وکمتر گریه می کرد واز همان کودکی با کمال ادب و احترام با دیگران برخورد می کرد و هر کسی او را می دید می گفت این بچه آینده خوبی خواهد داشت ، با رسیدن به سن هفت سالگی او را در دبستان روستا ثبت نام نمودند و تحصیلات ابتدایی را در همان زادگاهش به اتمام رسانید و برای ادامه تحصیل به روستاهای نی و نژمار که در نزدیکی شهر مریوان قرار داشتند و مدرسه راهنمایی در آن روستاها وجود داشت راهی شد و در آنجا مقطع تحصیلی راهنمایی را با موفقیت پشت سر نهاد با وجود سن و سال کم و حتی قبل از رسیدن به سن تکلیف به امر اقامه نماز و گرفتن روزه ماه مبارک رمضان اهمیت می داد و به دین مبین اسلام وعمل به آموزه های دینی عشق می ورزید تا جایی که پدرش نقل می کند که در همان سنین نوجوانی مردم روستا او را ماموستا ملا لطیف خطاب می کردند . اگر چه از استعداد سرشار و علاقه وافر به تحصیل برخوردار بود لیکن به جهت فقر مالی و فقدان شرایط از ادامه تحصیل باز ماند ودر کنار خانواده به کار مشغول شد ، در عنفوان جوانی و در روزهای که ملت بزرگ ایران اسلامی درگیر جنگ تحمیلی بود در اول خرداد ماه سال 1366 با احساس تکلیف ودفاع از میهن اسلامی به عضویت بسیج سپاه مریوان در آمد وپس از گذراندن آموزش های مقدماتی به مناطق عملیاتی و جبهه ی جنگ اعزام گردید ودر راه دفاع از مرزهای کشور و مبارزه با دشمن متجاوز بر اثر مسمومیت ناشی از گازهای شیمیایی به مقام جانبازی رسید ، خدمت وی در سپاه با عضویت بسیجی تا سیزدهم آبان ماه سال 1368 تداوم یافت ودر این مدت بارها به مصاف دشمن رفت ودر چندین عملیات ودر گیری با گروهک ها ی ضد انقلاب شرکت نمود و به جهت داشتن لیاقت وشایستگی وعلاقه ی خدمت به اسلام ومسلمین و خدمت صا دقانه در مدت انجام وظیفه در سپا ه آموزش های لازم را یکی پس از دیگری با موفقیت پشت سر نهاد و به عضویت رسمی سپاه در آمد و پس از گذراندن آموزش دوره فرماندهی گروهان در مرکز آموزش الغدیر اصفهان در سال 1369 به عنوان فرمانده گروهان سید الشهداگردان انصار الرسول (ص) مریوان منصوب گردید و خالصانه به ادامه خدمت پرداخت و بخاطر خلوص در عمل وموفقیت در امور محوله بارها توسط فرماندهان سپاه مورد تشویق قرار گرفت در همان سال 1369 به امر مقدس ازدواج اهتمام ورزید و با خانم پروین حسینی ازدواج کرد و خودش زیبا در یاد داشت هایش می نویسد "در سال 1369 آرزویم بر آورده شد وبا انسانی با ایمان و پای بند به دین اسلام و با اخلاق و با فرهنگ و جامعه شناس که مورد تاییدم بود ازدواج کردم" اگر چه این زندگی ثمره ای نداشت ومشیت الهی بر آن شکل گرفت که صاحب فرزندی نشوند ولی همسرش از دوران زندگی مشترکش به عنوان بهترین دوران زندگی یاد می کند و می گوید من همواره به دیانت و تعبد واعتقاد راسخ شهید به دین مبین اسلام غبطه می خورم وبا خودم می گفتم آیا من می توانم همسر چنین انسانی باشم او در زندگی استاد من بود ومن از او درس ها و تجربه هایی زیادی یاد گرفتم . با تمام وجود به خدمت در لباس مقدس پاسداری افتخار می کرد و به شغل پاسداری عشق می ورزید و پدرش در این باره می گوید" او در دنیا سر مایه های مادی و دنیوی ، اخلاق ، ایمان به خدا ، درستکاری ، کردار خوب وامربه معروف و نهی از منکر را انتخاب کرده بود ومهربانی ، صداقت و خوش رفتاری واخلاق نیک را سر لوحه زندگی خویش قرار داده بودوبارها خودم از زبان او شنیدم که می گفت انسان برای وطن ومملکت خود باید همیشه آماده جان فدا کردن باشد چون همه ما ایرانیان در هر نقطه از میهن اسلامی برای حفاظت از این مرز وبوم مسئولیت داریم وخدمت به مملکت را وظیفه شرعی خود می دانست ومن به عنوان پدرایشان به خدا سوگند می خورم که فرزند م از روزی که لباس مردانگی پاسداری را به تن کرد تا آخرین لحظه عمر یک ثانیه غافل از وظیفه شرعی خود نبود". به همین دلیل در دوران خدمتش علاوه بر تشویق های متعدد دو سال به عنوان پاسدار نمونه انتخاب گردید . در سال 1372دوره تکاوری در دانشکده علوم وفنون پیاده نیروی زمینی سپاه را پشت سر نهاد وفرماندهی گروهان 31 ویژه از گردان سوم تیپ یکم لشکر هشت نجف را عهده دار گردید . و به جهت توانمندی در این رشته در سال 1379 به عنوان جانشین گردان سوم تکاوران لشکر22 بیت المقدس منصوب شد . اوپله های ترقی رایکی پس ازدیگری پشت سر نهاد و در عرصه خدمت توانسته بود اعتماد فرماندهان مافوق را به خود جلب نماید ودر سپاه همه اورابه جهت صداقت در کارها وامانت داری وتوجه به زیر دستان وتعامل بامردم قبول داشتند و به همین دلیل در سال1383 فرماندهی گردان سوم امام حسین(ع)تیپ دو مریوان که بعد ها به نام تیپ شهید کاظمی تغییر نام پیدا کرد رابه اوسپردند و او نوانست سالها دراین مسئولیت به خوبی ایفای نقش نمایدودرکنار وظیفه ی خطیر فرماندهی گردان باشرکت درآزمون ارتقا درجه آکادمی اکشن تکواندو موفق به دریافت کمربند زرد شد و دوره آموزشی،عقیدتی سیاسی ،دکترین آمادگی یگانی را باموفقیت گذراند ،این رزمنده دلاور سپاه اسلام همواره به امر خود سازی اهتمام می نمود و در مقام دعا از خدا می خواست تا از زمره ی صالحین باشد.او باتمام وجود به مردم عشق می ورزید وخود را خدمتگذار مردم می دانست ومردم را دوست داشت وکسانی هم که او را می شناختند ازصمیم قلب او را دوست داشتند و در حقیقت او در دل مردم جای داشت خدمت به پدر و مادر را واجب می دانست وقدر شناس زحمات پدر ومادر بود تا جایی که این باور خدمت به والدین را کتمان ننموده ودر نامه ای خطاب به پدر ومادرش آن را به رشته تحریر در آورده است که پرداختن به فراز هایی ازآن نامه نوشته شده در اینجاخالی از لطف نیست اوخطاب به پدرش می نویسد... هر گاه چهره مبارکت را در جلوی چشمانم مجسم می کنم ویاد مردانگی ،گذشت وانسانیت تو در خاطرم زنده می شود وهر گاه به یاد قلب پر از عاطفه ات وکلام شیرینت می افتم عرق شرم بر پیشانیم ظاهر می گردد وقلبم به تپش می افتد زیرا هیچ راهی سراغ ندارم که بتوانم از آن راه یک از هزار خدمت و محبت بی پایان تورا جبران نمایم یادم نمی رود که در سرمای سخت زمستان ودر گرمای طاقت فرسای تابستان آن همه رنج وکوشش وتلاش را که برای آسایش وسعادت ما بود می کشیدی هر رنجی را به جان می خریدی تابرماتلخ نگذرد.آنچه که امروز دارم از آن توست زیرا تو بودی که بازحمت بی پایانت مرا به چگونه زیستن آشنا کردی .من که هرگز نخواهم توانست جبران آن همه محبت را بکنم فقط قول می دهم که انسانی نیکوکار وشایسته باشم تاشاید به فرموده حضرت رسول(ص)احسانی بی پایان به شما برسانم. وخطاب به مادرش می نویسد...رحم وشفقت توبه حدی است که هر گاه اسم مرا در پیش توبیاورند ازدوریم چشمانت پر از اشک می شوند حال خدا می داند به خاطر نامه ای که ازمن به دستت میرسد چه حالی پیدا میکنی ودر قلب پر عاطفه ات چه محشری به پا می شود.مادر جان سلامت باد که مرااین گونه بارآورده اید اکنون که برایت نامه می نویسم وجدانم سخت عذابم می دهد نمی دانم که چگونه تورا سپاس گویم وچگونه از تو معذرت بخواهم که نتوانسته ام در خدمتت باشم وشب وروز برایت زحمت بکشم تا شاید از من راضی شوید اگر چه می دانم ،اگر ازاین هم بدتر بودم قلب پر عاطفه ات مرا می بخشد زیرا هزاران بار در چشمان تو بخشش وعفورا دیده ام واز این راه دور پاهایت را می بوسم که نیک می دانم بااین عمل هم خدا رااز خود راضی کرده ام وهم بهشت خدارا که در زیر پای مادر قرار دارد زیارت کرده ام ،مادر جان برای دوری من اشک نریز که ترسم خداوند به خاطر آن اشک ریخته شده مرادر روز قیامت مجازات نماید .
سرانجام این فرزند باغیرت ورزمنده دلاور ومجاهد خستگی نا پذیر پس از عمری خدمت صادقانه وجهاد فی سبیل الله در سی ام اردیبهشت ماه سال 1388 به هنگام بازگشت از انجام ماموریت محوله بر اثر کمین دشمنان کوردل وخائنین به ملت سینه پاکش آماج گلوله قرار گرفت وبه همراه همرزمش شهید کریمی در محورسیا ناو به ویسه ازتوابع مریوان به مقام رفیع شهادت که همانا آرزوی دیرینه اش بودنائل آمد وبه مزد سالها مجاهدت در راه خدا دست یافت وپیکر پاکش در گلزار شهدای شهرستان مریوان به خاک سپرده شد.
درمقام دعا:
خدایا این بنده گناهکار وشرمنده را کمک کن که دوستی ودشمنی من به خاطر توباشد .
خدایا مراتوفیق ده که انسانی باگذشت باشم .
خدایا کینه وحسد رااز دلم وقلبم بزدائید .
خدایا کمکم کن که خدمتگذار مسلمانان باشم وبه این خدمتگذاری افتخار کنم.
خدایا کمکم کن که انسانی عادل باشم واز ظلم وبی عدالتی متنفر باشم
خدایا محبت هرچه را تو دوست داری ومی پسندی در دلم جایگزین کن
(برگرفته از یاداشت های سردار شهید لطیف راستی )
خوشا آنان که جانان می شناسند طریق عشق وایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان راشهیدان می شناسند
برگی از یادداشت های سردار شهید حاج لطیف راستی در وصف شهیدان
ای شهید:
سلام ودرود خداوند به توباد ای بهترین انسان سلام ودرود خدا به توباد ای انسان ایثارگر وای انسان باگذشت وبا اخلاص سلام و درود خداوند به توباد که از زندگی دنیا دل کندی ،از جان گذشتی خون دادی و به پیغمبر خدا پیوستی ،به فرمان خداوند لبیک فرمودی ، باخون خود درخت پر خیر وبرکت اسلام راآبیاری نمودی ، درس بزرگی به انسانها دادی درس فداکاری درس گذشت وایثار وشهادت وشجاعت درس باور وعقیده درس پایبند بودن { به } اصول اعتقادی .سلام براآن مکتبی که در آن پرورش یافتی سلام برآن معلم بزرگ که تورا آنچنان تربیت دادعجب تربیت خوبی عجب افتخار بزرگی چه سربلندی عظیمی .
ای شهید چقدر دوست داشتنی هستید چقدر در دل آدمهای مومن جا داریدقلب ودل مردان خدا همه جایگاه توست خدا خود می داند چقدر دوستت دارم وچقدر دوست دارم که در کنار توباشم ومثل توباشم ولی اینکه از ظاهر قضیه شایدلیاقت آن همه افتخار را نداشته باشم شاید اسمم در دفتر شهدا پاک شده باشد ویا اینکه غایب باشم .
خداوندا مرا شهید بمیران وبا شهدا محشور بفرمائید
روز یک شنبه16/2/80