خاطراتي از دانش آموز شهيد منوچهر يوسفيان
|
شهيد: منوچهر يوسفيان |
تاريخ تولد: 24/4/1345 | |
تاريخ شهادت: 22/11/64 | |
محل شهادت: فاو |
نويد شاهد كردستان:
«درس بزرگ»1
مدتي افتخار داشتم كه خدمتگزار دانشآموزان در دانشسراي شهيد رجايي بيجار باشم در غروب يكي از روزهاي پاييزي به اتفاق شهيد يوسفيان در حياط دانشسرا قدم ميزديم، تعدادي از دانش آموزان بيرون رفته بودند و پشت ديوار مجاور، در آفتاب نشسته بودند و چون مدرسه دخترانه در آن نزديكي بود بچهها را صدا زدم و گفتم: بچهها چرا آنجا نشستهايد؟ برگرديد! در همان لحظه منوچهر آمد و گفت: آقا ميتوانم خواهشي از شما بكنم؟ گفتم: بگو! گفت: خواهش ميكنم با صداي بلند فرياد نزنيد من ميروم دانش آموزان را بر ميگردانم. گفتم: برو! رفت و همة بچهها را در كمال آرامش به داخل مدرسه برگرداند بعد پيش من آمد و گفت: مبادا از اين گفتة من ناراحت شويد! خدا ميداند، چون شما را خيلي دوست دارم نميخواهم بخاطر فرياد زدن شخصيت شما آسيب ببيند و از حرمت شما كاسته شود، گفتم: نه عزيزم! من نه تنها ناراحت نيستم بلكه خرسندم، تو درس بزرگي به من دادي كه من بايد آن راهميشه به ياد داشته باشم، از آن تاريخ تا كنون حتي در خانوادة خودم هم با صداي بلند كسي را صدا نزدهام.
«سجدة واجب»1
شهيد يوسفيان از قدرت بدني بالايي برخوردار بود، وقتي مشغول انجام حركات رزمي و تاكتيكي مي شد، چنان حريف را در فشار و تنگنا قرار ميداد كه گويي ميخواهد همة استخوانهايش را بشكند يا از هم جدا كند، حريفان او همين كه در تنگنا قرار ميگرفتند، آياتي از قرآن مجيد را قرائت ميكردند كه داراي سجدة واجب است تا بتوانند از چنگ يوسفيان رها شوند چون منوچهر به محض شنيدن اين آيات، به سجده مي افتاد و حريف خود را رها ميساخت.
«غواص دلاور»2
شب بيستم بهمن ماه سال يكهزار و سيصد و شصت و چهار فرمان آغاز عمليات والفجر 8 از قرار گاه خاتم الانبياء به خطوط مقدم ابلاغ شد، تيپ هميشه پيروز الغدير با 5 گردان رزمي و 2 گروهان غواصي به دشمن بعثي هجوم برد. شهيد يوسفيان در يكي از گروهانهاي غواصي بود، ساعت9 شب گروهانهاي غواص، خودشان را به امواج توفندة اروند سپردند تا خود را به پشت سنگرهاي دشمن برسانند، منوچهر از پشت، دشمن را تار و مار كرد و حلقة اتصال اين گروهان را با گروهان ديگر برقرار نمود ولي گلولهاي به شانة چپ او اصابت كرد، زخمش به شدت خونريزي داشت در اين حال متوجه شديم يكي از تيربارهاي دشمن با حجم زيادي از آتش راه پيشروي بچهها را سد كرده است و تعداد زيادي نيز به شهادت رسيدهاند، شهيد يوسفيان مهيا شد تا تيربار دشمن را خاموش كند. همرزمان از او خواستند براي مداوا به عقب برگردد و تحت درمان قرار گيرد اما ايشان نپذيرفتند و گفتند: من براي چنين روزي اين همه آموزش ديدهام حالا وقت استفاده از آن است در حاليكه زخمش سخت خونريزي داشت به طرف تير بار دشمن راه افتاد، مدت زماني طول نكشيد كه تير بار دشمن خاموش شد و رزمندگان از آتش آن خلاص شدند بعد از تثبيت مواضع، ما تمام محور را گشتيم اما اثري از منوچهر نبود، نفهميديم كه چگونه و در كجا به شهادت رسيده است.