دو سه روز قبل از عید قربان سال 1364 چندروزی به مرخصی آمده بود، با وجود اصرار زیاد اطرافیان عازم بازگشت به محل خدمت شد. بسیار به نظم مقید بودند و همواره میکوشید وظیفهاش را بخوبی انجام دهد، بارها مورد تشویق فرماندهان تیپ قرار گرفت. میان خانوادهای متدین در شهر سنندج متولد شد، پدرش محمد و مادرش خدیجه نام داشت. از وضع مالی مناسبی برخوردار نبودند و زندگیشان بسختی میگذشت، تحصیلات ابتدایی را تا ششم نظام قدیم با موفقیت پشت سرنهاد. نوجوانی بیش نبود که تابستانها کار میکرد، تا هزینهی تحصیل را به دست آورد و کمک کار خانواده باشد. در سال 1346 در سن 19 سالگی به استخدام ارتش درآمد، با گذراندن دورههای آموزشی لازم با درجهی گروهبان سومی کارش را در ارتش آغاز کرد و در تیپ 1 لشکر 28 پیادهی کردستان سازماندهی شد. سه سال بعد از خدمت در ارتش ازدواج نمود با آغاز جنگ تحمیلی و حمله ددمنشانهی ارتش رژیم بعث عراق به میهن اسلامی، به جبهههای جنگ اعزام گردید و با فداکاری زیاد بارها تا مرز شهادت پیش رفت. در سال 1362 در منطقهی مریوان به مقام جانبازی نائل گردید و پس از مدتی بستری در بیمارستان با بهبودی نسبی دوباره عازم جبهه شد و برای بار دوم بر اثر بمباران شیمیایی دچار مسمومیت گردید، ولی هیچگاه از جبهههای حق علیه باطل فاصله نگرفت و همواره به رضای حق راضی بود و تلاش میکرد تا رفاه نسبی خانواده، بویژه پدر و مادرش را فراهم کند. از اینکه در سال 1360 بعد از سالها توانسته بود، خانهی کوچکی برای پدر و مادرش خریداری کند و آنها را از مستأجری نجات دهد، خوشحال بود. ثمرهی زندگیاش دو فرزند پسر و يك دختر بود. سرانجام در شب عید قربان، بر اثر اصابت ترکش گلولهی توپ دشمن بعثی در منطقهی عملیاتی اشنویه در پنجم شهریور ماه سال 1364 به درجهی رفیع شهادت نائل آمد و پیکرش پس از انتقال به زادگاهش، در گلزار شهدای بهشت محمدی به خاک سپرده شد.
.... در فعالیتهای اجتماعی حضور فعال داشت، در بین مردم از مقبولیت بالایی برخوردار بود، در شورای اسلامی محل عضویت داشت و یک مؤسسه خیریه و صندوق قرضالحسنه تشکیل داده بود و از محل این صندوق، مشکل اعضای صندوق را حل میکرد و در انجام کارهای خیر همیشه پیشقدم بودند.
(آقای نوید خوشکلامیان فرزند شهید)
›› شب شهادت ››
دو سه روز قبل از عید قربان سال 1364 به مرخصي آمده بود، درست یک روز به عید مانده بود که میبایست به جبهه برگردد و هرچه اصرار کردیم که تا بعد از عید بماند، فایده نداشت، و میگفت: من باید سروقت به جبهه برگردم، خداحافظی کرد و رفت و همان شب عید به شهادت رسید.
(سرکار خانم خدیجه ظاهرظهوری مادر شهید)
‹‹خدمت به والدين››
.... چندسالی بود که در ارتش استخدام شده بود، میتوانست برای خود زندگی مستقلی را تشکیل دهد، من و پدرش همیشه اصرار میکردیم که ازدواج کند و به فکر زندگی خودش باشد، ولی او قبول نمیکرد و میگفت: میترسم با تشکیل زندگی، از خدمت کردن به شما محروم شوم و نتوانم بیشتر در خدمت شما باشم.
(سرکار خانم خدیجه ظاهرظهوری مادر شهید)