روایت مادر سنندجی از فرزندی که در اسارت ضد انقلاب روزه می گرفت و غریبانه به شهادت رسید
شهيد: بديع رادفر | |
تاريخ تولد: 5/9/1340 | |
تاريخ شهادت: 20/2/59 | |
محل شهادت: سنندج |
«بي ريايي»1
بديع نسبت به انجام فرائض ديني فوق العاده تعهد و تقيّد داشت. اما از تظاهر پرهيز ميكرد، در خلوت نماز ميخواند و هيچ گاه در جاييكه جمعي حضور داشتند سجادة نماز را نميگستراند.
يك روز از دور نگاهش كردم ديدم به داخل ساندويچي رفت، يك ساندويچ خريد و برگشت، مشاهده كردم، دختري فقير منتظر بديع است، به دخترك كه رسيد ساندويچ را به او داد، وقتي آمد گفتم: چرا ساندويچ را به آن دختر دادي و خودت نخوردي، گفت: ساندويچ مال من نبود، مال خودش بود، پولش را خودش داده بود من فقط براي اين كه او كوچك بود و ممكن بود اگر به آن طرف خيابان برود حادثهاي برايش پيش بيايد، رفتم و با پول خودش برايش ساندويچ خريدم، اما من اطلاع داشتم كه او از خانه پول گرفته بود، تا برود و ساندويچ بخرد.
«روزه در زندان»2
گروهكها مدتي بود دستگيرش كرده بودند، زنداني آنها بود، بعضي وقتها ميرفتم به ديدنش يك روز رفتم كه ملاقاتش كنم، مقداري غذا هم با خود بردم، غذا را قبول نكرد، خيلي اصرار كردم و گفتم: بديع جان ميداني كه اينجا به شما غذايي نميدهند كه سير شويد، گفت مادرجان من هر روز روزه ميگيرم و به غذا هم احتياجي ندارم، ببر بده بچهها در منزل بخورند. با ناراحتي برگشتيم و به پدرش گفتم: بديع غذا را نگرفت و تمام اين روزها را روزه بوده است. پدرش گفت: او را به حال خودش بگذار! او راهش را انتخاب كرده است خدا هم كمكش مي كند. چند روز بعد دوباره به ملاقاتش رفتم، آنجا نبود، گفتند: جايش را عوض كردهاند، مدتي از او بي خبر بوديم تا اينكه يك روز يكي از همسايگان گفت: من جاي آنها را ميشناسم، بيست و يك نفرند، آنها را شهيد كردهاند. يك ماه تمام جسد او و ديگر شهداء در بيابان بود، وقتي اجساد مطهرشان را پيدا كرديم همة آنها متلاشي شده بودند.
1- به نقل از آقاي جمشيد رادفر برادر شهيد.
2- به نقل از خانم عزيزه راستبين مادر شهيد.